شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
ساعت به چه کارم می آید؟!
وقتی همه ی دقایقم
شبیه هم هستند!
شعر: فرهاد پیربال
برگردان: زانا کوردستانی
من دلی به تو دادم،
که فقط،
مادرم در آن جای داشت.
شعر: فرهاد پیربال
برگردان: زانا کوردستانی
ساعت برای چه ام است؟!
تا که همه ی دقایقم،
شبیه هم باشند؟!
شعر: فرهاد پیربال
برگردان: زانا کوردستانی
در باغچه ی خیالم که پا می گذاری،
اتاقم پر می شود -
از عطر تو!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
هر پاییز،
با تمام برگ هایش
زمین را می پوشاند،
چقدر بخشنده است،
درخت!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
شاخه های محکم را جا می گذارد -
برای جوانه های نورسته!
چقدر عادل است،
برگ پاییزی...
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
صبحش دستانم پر می شود
از شبنم مهربانی،
شب هایی که مادرم را به خاطر می آورم!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
عید -
رؤیت هلال ماه روی ات است،
در آسمان تنهایی هایم!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
شبیه بید مجنون است!
باد،
که دست دراز می کند
به سوی شاخ و برگش،
تن و جانش را می لرزاند!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
دو دانه انگور،
دو پیک شراب شیراز است --
چشمان تو!
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
دشتی سپیدپوش از برف،
یا که رودی دراز کشیده؟! --
زنی عریان!
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
دو گل نرگس،
از بهار به جای مانده اند --
چشمان تو!
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
لخت و ملوس و حساس،
مزین اند به دانه های شبنم --
سبزه های بهاری!
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
هرگاه که آلبوم خاطراتمان را می گشایم
همچون گذشته
از عکس هایت هم
عطر خنده بر می خیزد.
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
به گوشه چشمی هم ننگریستی!
اما همه ی راه ها را،
گلستان می کنی،
به بهارِ قدم هایت...
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
اگر زن و شراب و شعر نبودند،
خیلی پیش تر هلاکم می کردند:
دردِ عشق و
غمِ کُردستان و
تمنایِ نان!
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
من و تو،
غروبگاهان
روی نیمکت پارک، میعادگاهمان بود.
درخت کنار نیمکت
که همیشه درد دل های ما را می شنید،
تنه اش خمیده است.
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
چون به خانه ام آمدی،
بشکن، هر چه را که ناراحتت کرد!
غیر از دل من...
شعر: سارا پشتیوان
ترجمه: زانا کوردستانی