متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
مثل یک رویا زیبایی ، حتی اگر محقق نشوی
مثل زیبا ترین آسمان شب ، حتی اگر دور از من و حوالیم باشی
مثل باران در دل تابستان
مثل لبخند کشاورز بعد از اتمام کارش به وقت به ظهر
مثل تشویق ایستاده ی حضار
مثل سلام
مثل همه ی آن...
می شود چشمان من با دیدنت گریان شود؟
لحظه ای سیراب و روزی بر شما مهمان شود؟
ابر بی تابم که عمری حسرتت در سینه است
می شود بغض دلم در کربلا باران شود؟
بهزادغدیری
کاش بجای باران از آسمان،جنون ببارد! شاید، مردم این شهر عاقل شوند!
و یا کاش بجای باد از برگ درختان،
آرامش عبور کند تا آرام شوند
و کاش بجای آتش در دل ها، مهر و محبت
به اندازه کافی شعله ور شود
اگر جنونی است که به مردم این شهر...
زبانم لال بود
کلامم سخت جریان داشت
انگار حرفهایم، شریان خون در رگ ها شده اجباری
یک وقت هایی از روی اجبار غم هایم جاری میشود
میشود حرفهای تلخی ک دوست ندارم کسی آنها را لمس کند
یک وقت هایی فوری حرف های محبت آمیزم را بیان میکنم
انگار فوری...
نفس بکش مرا در قطره های باران
در خلوص رگ های ابر
که من در انحنای آب نام تو را می خوانم
مریم گمار
۱۴۰۲/۵/۷
دلم گرفته برایت ، مگر نمی دانی...؟
چرا برای دلم یک غزل نمی خوانی؟
غزل بخوان که بمیرد میان سینه ی من
غم سکوت خیابان ، غمی که می دانی
و بغض پنجرہ بشکن، ببین چه کردہ غمت
به این دو وادی وحشت، دو چشم بارانی
بیا غزل به فدایت...
پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کرد
ولی؛ باران حواسش بود
و غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!
شیما رحمانی
توکه باران باشی
من؛ چتر را به دار می آویزم
اگر که تو و فقط، تنها تو؛ باران باشی.
شیمارحمانی
غیر از تکیه بر دیوار دیگر هیچ تکیه گاهی نیست
نشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور چون تو نزدیکی
محبت های تو چون باد گاهی هست گاهی نیست
تو مثل یک بیابانی من تشنه در پی آبم
ببار ای ابر باران خیز که...
ببار باران بر بغضِ پرنده ی بی پرِ پرواز
ببار باران ، در سوگِ قفس
دلبسته یِ یک آواز
ببار بر تنِ زخمِ درختانِ
رها در ریشه هایِ باد
ببار باران ، بر رویِ گام هایِ
کوچه هایِ خالی از شادی
ببار باران رها کن کوچه هایی را
که جای...
عشق تو از بس که ویران کرد رویای مرا
شعر دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
در خیالم با تو بازهم زیر باران مانده ام
میکند خیس باز تمام خاطره های مرا
فراست عسکری
من
در آن روز،
که باران بارید،
نتوانستم،
که بپرسم
آیا
شانه ات جای پریشانی من را دارد؟!
@jameadab
چگونه شعر بگویم ، به دفتری که نمانده؟
چگونه سبز شوم ، با صنوبری که نمانده؟
چگونه دل بدهم بر دعا و معجزه ، وقتی
هوای مرگ گرفته ، به باوری که نمانده
چگونه مست کنم از شراب لایتناهی
به استکانِ شکسته؟به ساغری که نمانده
چگونه اوج بگیرم در آسمان...
خط پایان
دست در دستم بده تا از خیابان بگذریم
کوچه کوچه زیر چتر خیس باران بگذریم
سایبان ها را رها کن زیر سقف آسمان
شاید از سرچشمه خورشید تابان بگذریم
ماه فروردین گذشت و مژده خرداد داد
تا کنار مهر و شهریور از آبان بگذریم
در قطار زندگانی هیچکس...
باران می باردو قطره هایش به شدت خود را بر سقف کلبه ی چوبی ام می کوبند.
انگار آسمان زیادی بی قرار است و اشک هایش مجال نمی دهند.
کنار شومینه خیره به آتش نشسته ام
چه شباهت تلخی میانِ من و آتش و باران است.
در دلم آتشی به...
مرده ای در تحرّڪم انگار
حسرت گور در دلم مانده
دیگر از زندگی شدم ،،،ارضاء
جای چنگش به گُرده ام مانده
مثل دیوانه ها شدم ،،، انگار
با خودم حرف می زنم گاهی
اینهمه اسم توی گوشی تو
تا بفهمی چقدر تنهایی
کافه ای دنج ...شهرک ولیعصر
ساعتِ پنج ونیم...
بانو برای امشبت مهمان نمیخواهی؟
یک شاعر تنهای بی سامان نمی خواهی؟
بانو در این دنیای لبریز از دروغ و لاف
یک عشق پاک و صاف و بی پایان نمیخواهی؟
بانو شراب سیب و گندم را نمی نوشی؟
حوّای من آدم که نه،انسان نمی خواهی؟
من حاضرم با جسم و...
ببار ای چشم
چون باران و از دل پاک کن
غم را
که تنگ است روزگار دل
و چون خشکیده باغی
آه می ماند
و دنیایی
دریغا
مرگ لبخند است
ببار ای چشم
چون باران
سیاه است دفتر ایام من آری
که هر سطرش پر از درد است
چه بیگانه...
آیینه ی بی غبار دارد باران
صدپنجره انتظار دارد باران
صبحی اَبری،درایستگاه پاییز
باچشمانم قرار دارد باران.
رضا حدادیان
از مجموعه رباعی سرقرارباران
مرا عشقم صدا کن تا بریزم عشق سراپایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن عشق تنهایت
مست در کوچه یادت اکنون سخت ویرانم
نشستم زیر باران تا فرو ریزم به دریایت