متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
گر چه دیدم همه عمر،
همهمه عالم و آدم ، امّا:
دیدار به پایان نرسد تا تو نیایی
آ ی عشق،
دور از منی،
و کف دستم از عطر نارنج تو پر است....
دل دیووانه پسندم...
کرده ارزو امشب...
دو سه بوسه از لبانت...
سر به این دیووانه ی بیمار هم گاهی بزن...
که به جز اغوش گرم تو، درمان نشود...
درد و درمانم یکیست ـ..
آن هم سیه چشمان توست...
در من ***
چیزی گم شده
مثل صدای پایی
که جمعه برده ..
از فراموشی تو
از گل سرخی که با عطر.تو
نفس می کشد
از شمعی که با آواز باد
می گرید
از هر چیزی که تو را
به یاد می آورد
می ترسم...
**تو همان شعر بلندی که
به دامن صبح میریزی...
و من، ادامهی نفسهای یک غزل.**
تو را...
تو را چگونه بنویسم؟
که تمنای چهار فصلی...
به کرشمه ی خورشید می مانی
می ایی
تا
تعادل فصل فصل چشمانم
بهم بریزد
و سپیدهایم
بوی بابونه بگیرد...
اگر تو نبودی...
زمستان در بوته های گل سرخ
ناپدید می شد
اگر تو نبودی/ هیچکس آینه را
باور نمی کرد،
ببین...
پس چرا این شهر پر از
خالی ست
تو را...
تو را چگونه بنویسم؟
که تمنای چهار فصلی...
به کرشمه ی خورشید می مانی
می ایی
تا
تعادل فصل فصل چشمانم
بهم بریزد
و سپیدهایم
بوی بابونه بگیرد...
اشکم کبوترانه
ابری به ناف شب می دوزد
دلتنگی همین است...
فکر کردن به تو
خوش بو تر از
بوی ترنج
در جمعه های
کهربایی من است...
گنجشکی ام
که پرواز
در یادش نیست
چوب لباسی ام
که از خمیازه ی پالتوها کلافه ام
ساعتی خوابیده ام
درآخرین لحظه های امتحان
خسته ام
خسته تر از
فوق لیسانسی بیکار
که آرزویش بی سوادیست
گاهی نمیشود که نمیشود
زندگی در پیچ و خم خود، گم میشود
آسمان تاریک است و باران میبارد
دل ما به یادِ تو، غمگین میشود
شوقی در دلِ پنهان دارم هنوز
اما گاهی عشق، دور میشود
خطی از یاد تو را مینویسم
در دل شب، غم به خواب میشود
یار...
داشتیم تدارک سفر میدیدیم، سالها میشد که حال و هوای عید مثل بچگیا نشده بود ولی امسال واسم عجیب بود، تو همین حال هوا بودم قهوه تعارف کردم کمی اصرار زیادی و دستم به فنجان خورد و ریخت روی لباسش، از من پرسید تو ریختی؟ خیلی عصبانی بود ترسیدم نا...
موج زلفت کشتی چشمان من را دل بِبُرد
ترسم از روزی که پهلو گیرد او، در ساحل آبهای تو
حالا بماند
بگذار تا خاطراتت در سینه ام جا بماند
بگذار تا اشتیاقم همواره پوپا بماند
حالا که روییده بذر مهر و ارادت چه خوبست
آهوی دشت خیالت همپای صحرا بماند
مهلت بده زندگی را تا یک نفس جان بگیرد
از رد پایت نشانی اینجا و آنجا بماند
وقتیکه از...