شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
نامه ی اعمال ..
بسمه تعالی
بسته ام با دست هایِ ناتوانی ، بالِ خود
چون ندیدم حاصلی از قیدِ قیل و قالِ خود
بی نیاز از سایه ی بال هما شد دولتم
تا کشیدم از مناعت ، سر به زیر بالِ خود
کوته اندیشی که نفرستد به عُقبی توشه...
عین خرافاتست
منه پا در مسیریکه پر از تشویش و آفاتست
نخور زهری که تدبیرش پر از رنج مجازاتست
میان باغ گل تا مخمل آلاله ای دیدی
نبند آسان دل خود را که دل کندن مکافاتست
تمام فرصت عمریکه با دلدادگی طی شد
بنای آب و رنگ بی نظیری از...
نقل کن از من که شعر
سر پناهِ واژه هاست
اسماعیل دلبری
خسته ام من خسته از تکرار ها
خسته از بن بست ها، دیوارها
خسته ام از اینکه با صد آرزو
ساختم، ویران شد اما بارها
ساده بودم، ساده بودم، آخرش
ساده بودن داد دستم کارها
از غمم پرسید، گفتم: دیده ایی
شیر باشد طعمه ی کفتارها!
گاه جوری می شود...
یه بغل مِهمانم کن، بخدا وقتی نیست
زندگی کردن ما، آه در بندی نیست
یه بغل مهمانم کن،دِلخوری، که باشی
شاید آرام تواَم، شاید مَرحم باشی
یه بغل مهمانم کن،خواستی مُشت بِکوب
شاید دَردم گیرد، شاید راضی باشی
یه بغل مهمانم کن نگرانی،خوب به دَرَک
شاید لازم باشم، شاید جانان...
شب ها به یاد تو بیدار ماندم
ز هجران تو دل به آزار ماندم
تو رفتی و من با دل خسته تنها
در حسرت دیدنت زار ماندم
دل را به عشقت سپردم شکسته
همچون غریبی به بازار ماندم
تو نوری که خاموش شد در نگاهم
به تاریکی شب گرفتار ماندم...
بسمه تعالی
درِ دل را برای غمگساری ، با نوا وا کن
مُهیّا شو برای گریه ، قفلِ سینه را وا کن
سرِ این نافه را پیشِ غزالانِ زمان بگشا
به دل های پر از خون ، حرفِ آن درد آشنا وا کن
گرانی میکند آن بند ، بر بالِ...
چه عاشقانه نشستی کنارِ شانه ی احساس
شبیه برگِ برنده برای دلخوشی تاس
شنیده ام هیجان را میان سرخی چشمت
بگو زبانه بگیرد ضریحِ قرمز گیلاس
عبای تورِ یَمانی شکوفه های چُنانی
دهان گشاده تلف شد حواس پایه ی عکاس
از آسمانِ خیالم شبانه قهر ببارم
زمینِ نرم وجودت بهانه...
بسمه تعالی
غصه در دل مثل زر دارم برای آینه
در صدف چندین گهر دارم برای آینه
خنده ام از روی ناچاری ست پیش دیگران
گریه ها در چشمِ تر دارم برای آینه
بر لبم از بی زبانی ، مُهرِ خاموشی نزن
تیغ ها زیر سپر دارم برای آینه
باغ...
چشم مست و دست سرد و موی افشان
عطر شیرین، لاک رنگین، شعر غمگین
در خیابان، زیر باران، بوی ریحان
نیمه شب یادم آمد زخم دیرین
(محمد فرمان رضائی)
امشب که در هوای تو پر میزند دلم
ای مهربان من !
تو کجایی و من کجا؟
من بی تو هیچ ندانم که کجایم
ای از برِ من دور
ندانم که کجایی!؟!!..
آهسته می آید، دل انگیز است و بارانی
صبحی که دارد با خودش یک بوسه ی آنی
در جاده ای افتاده در آغوش کوهستان
یک باغ سیبم تاابد انگار زندانی
هر بار نقشی داشتم در طرح یک قالی
یک بار دشت ارغوان یک بار گلدانی
هربار نقشی داشتم، این بار...
دلگیرم
مثل پنجره ای غمگین
که دست به چانه،
چشم به راهِ باران است ..
عبیر باوی کتاب وُجوم
بسمه تعالی
هر زمان در کارِ خود چون شمع بینا می شدم
زیرِ تیغِ محفل آرا ، پای بر جا می شدم
حاصلی در باغ اگر چون نخل بر سر داشتم
بهتر از این بود که چون سرو ، رعنا می شدم
مثلِ گوهر اختیارِ سیر در دریا ندارم از...
گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد،
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد،
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات اباد؟
ویرایش شده
نام غزل: دلدادگی
هرکسی دارد به سینه درد پنهان ای خدا
درد قلب ما که شد دلدادگی نزد شما
درد بی درمان که درمانی ندارد غیر عشق
درد ما درمان ما تنها تویی ای عشق ما
عاشقانه کن صدایم عشق من ای نازنین
می تپد قلبم برای آن...
نام غزل: دلدادگی
هرکسی دارد به سینه یک غم پنهان خدا
درد قلب ما که شد دلدادگی نزد شما
درد بی درمان که درمانی ندارد غیر عشق
درد ما درمان ما تنها تویی ای عشق ما
عاشقانه کن صدایم عشق من ای نازنین
می تپد قلبم برای آن صدا کردن...
نام غزل:دلدادگی
هرکسی دارد به سینه یک غم پنهان خدا
درد قلب ما که شد دلدادگی نزد شما
درد بی درمان که درمانی ندارد غیر عشق
درد ما درمان ما تنها تویی ای عشق ما
عاشقانه کن صدایم عشق من ای نازنین
می رود قلبم برای آن صدا کردن چرا؟...
عاشق ڪہ باشے شعر تو
هم وزن با چشمان اوست
گر پلڪ را بر هم نهد
غم بر غزل دامن زند
با یڪ گرہ در ابروان
شعرت شود رنگ خزان
چون روے گرداند بہ ناز
هر قافیہ گردد نیاز
مصرع بہ مصرع عاشقی
مستے بہ عطر رازقی
✍️هدے احمدی
دلنوشتہ...
خداحافظ شب های روشن
خداحافظ ناستنکای من
پیوند با جدایی،
سهم من از دنیا بود ...
«آرمان پرناک»