متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
احوال دلم میبارد بی تو….
از غم نبودنت دریاهاااا
باریده ام …
-المیراپناهی درین کبود
نویسنده-روانشناس
دلتنگی من صدا ندارد اصلا..
راهی است که انتها ندارد اصلا ..
گفتی غم تازه ای برایم داری
این خانه پر است جای ندارد اصلا
سایه ام لبخندی زد
و به من گفت
خوشحالم که نیمه روز
از تو جدا می شوم
به گمانم تحمل دردهایم را نداشت!!!
خاطراتت در من پا می گیرند راه می روند
می شوند باران به بارانی ترین حالت ممکن
ارس آرامی
نکند گریه کنی بعد، خدا گریه کند...
نکند آه تو در کوچه ی ما گریه کند
تو اگر اخم کنی شعر مرا می کشد و
شبم آواره ترین است کجا گریه کند...
کلماتم غم چشمان تو را می شنود
غزل از بغض تو سررفته بیا گریه کند
نکند لحن قنوتت...
آن شبی که
واژگان جاری نمی شوند
و
بغضی در گلوی قلم گیر می کند
دستانت
اندیشه را
به تصویر می کشند
فقط
در آن بوم سیاه
چشمان بی گناه عشق را
به خاطر بسپار
و بوسه ای بر حنجره قلم بزن
تا آرام بگیرد
دردهای سیاه کاغذ ...
سید...
بعد از رفتنت درست مانند کویری هستم
تشنه ی باران
المیراپناهی-درین کبود
نویسنده-روانشناس
عاشق سیب سرخ بود.
یادمه اولین باری که رفتم جلو خونشون، یه کیسه ی کاغذی دستم گرفتم پر از سیب های سرخی که از مش رحمان خریده بودم.
مش رحمان میوه فروش چهارتا خیابون اون طرف تر از خونشون بود.
یه پیرمرد دوست داشتنی که همش روزنامه می خوند و...
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
غنچه های تشنه از گلزار می ترسد
عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد
پنجه ی خنیاگران از تار می ترسد
شهسوار از جاده ی هموار می ترسد
این طبیب از دیدن بیمار می ترسد...
بی تو
آرام جان
شبی
به صبح نمی رسد
صیدنظرلطفے (صابر)
زودتر ازهمه
راهی می شود دل
وقت رفتنت
صیدنظرلطفے (صابر)
پر ندارد بلبلی که در قفس حس می کند
در سکوت غصه دیگر از جدایی دور است
سید عرفان جوکار جمالی
اعماقِ سیاهیِ چشمانت، آشکارت می کند
چشمانت را نبند!
درش را قفل نکن!
و نگذار قطرات باران، به آن نفوذ کند
بگذار، عمقِ چشمانت، پیام رسان حال درونت باشد!
خیالت راحت...
تجربه بی شماری از این کار دارد
بدی های آدم ها، درقالبِ یک آلبوم
قرار می گیرد درونِ جاده ی پیچ وخمِ خاطراتت
و خوش به حالِ آن کسی که جاده اش
جامه ای از شن به تن کرده است
گذرِ طوفان خشمگین از روی خاطرات
آتشِ درونش را به خواب می کشاند..
شبیه به یک لباس خیس از غم
آویزان شده ام در حیاط
نه بادی می آید و نه آفتابی
خشک نمیشود این غم
گرم نمیشود این تن
حلالم کن اگر روزی گرفتار دلت بودم ……
نفهمیدم که خوش بودی و تنها مشکلت بودم
تو قاب عکس این دنیا فقط چشم تو را دیدم
حلالم کن اگه هر شب تو افکار تو چرخیدم
خودت هر روز میگفتی که از تنهائی بیزاری
بگو این لحن دلگیرو هنوز در خاطرت...
فقط تقویم به دور خودش چرخیده
کجاست ...
پرسه زدن ها ی شب عید،
نشون کردن یک جفت ماهی قرمز،
پسته ی لال و پسته ی لب گشوده ،
دیدن رخ در آیینه،
گره زدن سبزه،
شور و شوق پوشیدن لباس نو،
فال و استخاره برای سال بی بهار،
کو...
چهارشنبه که هیچ
سال هم
بی تو
سوری ندارد
صیدنظرلطفے