متن چشمانت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چشمانت
از چشمانت پیداست
که تو هم خیلی مرا دوست داری!
فرار از عشق ممکن نیست،
هرچه قدر هم بر عشق زنهار کنی
باز چشمانت اقرار خواهند کرد،
لذت یک عشق پنهانی را!
چرا با شرم از بین می بری،
این احساس پر از لطف و مهر را؟!
کافی ست!
بگشای...
آری /
دریا را هم غرق می کنند... /
با آن دو آبیِ عمیق /
تهدیدم کن /
برای ماهیِ معلّق از قلاب /
چه از این بهتر /
«آرمان پرناک»
بگذار به یادت بیاورم!
و با عشق و ناز به دیدارت بیایم.
بگذار چون گذشته صدایت کنم،
و سراغ یادگاری هایت بروم.
...
تو از ماهتاب کدام شب آسمانی،
که چنین مستانه و خماری؟!
...
بگذار جام شراب را
از دستان تو بگیرم و بنوشم و
لبانت را مزه ی...
دست خودم نیست
که پوستِ نگاهم،
به نگاهت چسبیده
نمی توانم
نمی توانم
حتی یک پلک
از تو جدا شوم
«آرمان پرناک»
آنقدر که محو تماشای چشمانت بودم از دلم غافل شده بودم…
آنقدر گرم تماشای تو شده بودم که از یاد بردم به دلم هم سری بزنم
به مرور گرفتار چشمانت شدم.
و چشمان تو، شیرین ترین حبسی بود که میتوانستم بکشم…
سرآخر زمانی متوجه دلم شدم که کاملا اسیر وجود...
زمانی که چشمانم، محوِ آسمانِ آبیِ چشمانت، بشود؛ قلبم به اندازه ی تمام خاطرات،بین مان، حصار جدایی می کشد. باورش سخت است اما؛ زمان زیادی گذشته است که عشقِ من، از نظر همه؛ پنهان مانده است.
اکنون؛ قلبم را ببین که چگونه در انتظارِ دیدنِ همتایِ معنوی اش؛ چنین فرسوده...
به چشمانت که نگاه می کنم؛ معصومیتِ از دست رفته ام را به خاطر می آورم و دلم تنگ می شود؛ برای نسخه ای از منِ قبلی ام.
چشمانت آیینِ پرستش من اند. به خدا سوگند؛ هم اکنون اگر جانم را یگانه خالق بگیرد؛ دین من، با طواف چشمانت،کامل شده...
چه حکمی دارد چشمانت
که هی دل ب تومی بازم
تو خال در دست
من هاج و واج!!!
. کدام برگه رابیاندازم
توی مغرور آس در دست
برنده ای قطعا
من بیچاره
داس برداشته
روی فرش
کشنیزپاک میکنم
قبول میکنم
باقمار خیالت مشغولم
باختم به یک حاکم،
کلا اینجانب یک...
درونِ چشمانِ دریایی ات /
سالهاست دو صیاد در سکون /
با قلبشان /
به هم دست تکان می دهند /
پس /
کی خبر از صید خواهد شد؟
«آرمان پرناک»
در دلم
آوایی ست که تنها
به احترام تو بر می خیزد
دروغ نمی گویم
با همان لهجه ی چشمانت
کافیست صدایش زنی: زندگی ...
آرمان پرناک
چشمانت
همچون کبوترهای نو پرواز
گرداگرد مناره ی مساجد،
عاشقانه تماشاگر من اند.
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
ومن
هنوز بر مدار
چشمانت
مشتری ام
علی مولایی
عزیزترینم
تو همان تک ستاره ی دلربای آسمانی
که بنا به قسمت و تقدیر
یا به پاداش گناه و تقصیر
مرا در سیاهی شب های درخشان چشمانت
افسون کرده ای...!
بودنت چقدر زیباست،
ماه من!
دلربای درخشان من،
در آسمان دلم بتاب
که تابیدنت
عشق و امید و زندگی را...
چشمانت را
به کدام بهار دوخته ای
که نگاهت یاس می پاشد