متن خواب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خواب
باید از خواب و خیالت کمی آسوده شوم
غرق این زندگی خاکی و آلوده شوم
آنقدر جامه دوری به تن آراسته ای
حال باید به لباس غمم آموده شوم
من که دانم که دگر وصل تو حاصل نشود
وقت آن است که از هِجر تو فرسوده شوم
روز ها فکر...
خواب دیدم که آمده ای
پاییز بود و زوزه ها داشتند خانه باد را
از جا می کندند.
شب از کاسه اندوه،
برای آسمان می برد
و من/
زیر نور بلند شمعدانی ها
انگشتان شعرم را
در خون می شستم.
تو آمدی!
دنبالم می گشتی
در همان شعری
که گمت...
خود را به خواب زده احساسم؛
شاید،
که رویایت ببیند،
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب گل های سپید دشت احساس)
☘🌺☘
شب است و خواب
در پشت پلک هایم پنهان است
و من در وسعت خیالم
یادت را میان سینه ام
در آغوش می گیرم
و به امید شهد لب هایت
چشم می بندم
تا بیایی و
خواب مرا شیربن کنی
مجید رفیع زاد
از شب سیاه تر منم
وقتی که فانوس چشم هایت
بر شعرهایم نمی تابد
و دیگر رد نگاهت را
بر تن واژه هایم نمی بینم
از شب سیاه تر منم
وقتی که عقربه ها
در آغوش هم می رقصند
اما من با ثانیه های نبودنت
بغض می کنم
از شب...
وچه سخت است!
خواب برای کسی پایان خوشی هاباشد
وبرای دیگری شروع دلخوشی ها....
نگین رازقی
دیشب خوابش را دیده بودم
چه زیبا بود
حتی در خواب
ولی هیچ چیز حتی خوابش خودش نمیشود
خودش زیبا تر است
خیلی زیباتر
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
دیر آمدی...
مزه ی خرمالوهای گس
ترش و
پاییز کش دار شد
کدام تان خواب رفته اید
تو یا ساعت؟
شبی به خوابم بیا
من که میدانم تعبیر خواب هایم با تو
همه نرسیدن است
اما بگذار فقط ثانیه ای
داشتنت را باور کنم
قرارمان همین امشب لابه لای تاریکی ها
طبق یک افسانه قدیمی
تمام اتفاق هایی که در طول زندگی
برامون پیش میاد رو یک دور توی
شکم مادرمون بصورت خواب میبینیم ،
داستان از اونجا ترسناک میشه که شاید
ما الان تو همون خوابیم...
فائزه حیدری
دلم کلبه ای می خواهد
با پرده هایی به رنگ عشق
و چشم هایی در انتظار خواب
قصه هایم گهواره ی
چشم هایت می شدند
آنگاه خواب عمیق عشق را
به پلک های زیبایت
هدیه می کردم
مجید رفیع زاد
حالا که می روی
برای چشم هایم
خواب سوغاتی بیاور
بگذار
شب های بی تو ماندن را
در آغوش خیالت
گوشه ای آرام
بمیرم
مجید رفیع زاد
در خواب دیدمش...
+ بعد چه شد؟
- آرزو کردم همان اتّفاقی که برایِ اصحابِ کهف افتاد برای من هم بیفتد...
بخواب ساعت !
اکنون زمان رقصیدن
ثانیه شمار تو نیست
وجدان ها خوابیده اند
فریب چشم های بیدار را نخور
این صدای شماطه ی توست
که بیدارشان کرده
بخواب ...
بخواب تا شماطه ات
حلقه ی دار تو نگردد !
مجید رفیع زاد
من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
دعای یک لب مستم که مستجاب نشد
من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد
نه گل که خوشه ی انگور گور خود شده ای
که روی شاخه دلش خون...
هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی، اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی...