شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید بچشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
این ماه را از آسمان برداشت باید
عکس تورا در جای آن بگذاشت باید
تا آسمان هم عاشق روی تو باشد
هرگوشه تخم عاشقی را کاشت باید
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
نخواهم داد از دستت به این زودی به این مفتی
تو بودی که برای من همه از عشق میگفتی
جهان از چشم من شاید بیفتد بی خیال اما
تو چشمان منی از چشم من هرگز نمی افتی
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
به تو
هر روز و شب و ثانیه می اندیشم
به تو ای بوی بهار
به تو ای باعث خندیدن گل در گلزار
می دود
عشق تو در چشم ترم
بی خبر اما تو
از دل شعله ورم
شده این دل طوفان
و نگاهم نگران
و به لب لبخندم
همچو...
بتاب ای مهرِ تابنده
به قلبِ سرد و بی جانم
که از دوری تو
چون غنچه ی پژمرده می مانم
بیا!
ای روشنا!
ای عشق!
که از گرمایِ دستانت
بروید
لحظه لحظه
از دو چشمانم
گلی سرخی
که بی تو بس دلم تنگ است
بیا بنگر!
که می خوانم تو...
صبح است
و آفتاب
لبخند می زند
بار دیگر به قامت بلند آرزوهایم
و من
دوباره
تو را بی اختیار آرزو می کنم
با تمام دلتنگی هایم
افسوس
که باز هم نیامدی
و چشمانم خیره به راه آمدنت
می شمارند
ثانیه های خسته از دویدن را
به کدامین جُرم
باید...
عصرها
بدجورخاطراتت
فوران می کند درونم
و من هربار
با قلبی عاشق تر از همیشه
می سرایمت
همچون پرنده ای
بر روی شاخه های عشق
و پُر می شود
وجودم از عطر دوست داشتنت
و احساس حضورت
به آتش می کشد
خرمن تنهایی ام را
بادصبا
از کنج لبهایت بده یکم شکر لطفا
من عائله مندم عزیزم بیشتر لطفا
دکتر به من فرموده آری قند خون دارم
بانو شما دیگر نزن حرف از ضرر لطفا
یک شهر دنبال تواند از بس که دل بردی
دل می بری آخر ببر از یک نفر لطفا
هر روز با...
خوب میدانی
ساده هستم
و با تمام سادگی ام
ریشه دواندم در تو
چون نهال کوچک باغ
که با طلوع هر سپیده
قدّ می کشد
تا شانه های آفتاب
بیا
تا شکوفه بزند
شاخه سبز رویاهایم
بیا و کنارم باش
تابا تبسم نسیم بهاری
لبریز شوم از بودنت
بادصبا
کاش خیلی زودتر می دیدمت زیبای من
زودتر ای کاش می فهمیدمت زیبای من
تا که از بوی تنت با خود ذخیره داشتم
هرنفس با عشق می بوسیدمت زیبای من
مثل میوه کاش وقتی می رسی در فصل عشق
عاشقانه کاشکی می چیدمت زیبای من
کاش می گفتی نمی مانی...
خورشید من!
ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!
ای همیشه ی شیرین زیبایی
که حسرت تسخیرت،
در ذهن آینه های شهر نبض می زند
و فردا
با پرچم سفیدش
در اقراری معصومانه
شهادت می دهد بی تکرار بودنت را!
با من چه کرده ای؟
که هرروز
عابدانه می نشینم به...
آسمان همرنگ با چشمان توست
موج هم ،هم موج با موهای توست
عشق من نسبت به تو بی انتهاست
گویی انگار عشق مال ما دوتاست
عاشقت گشتم ،شدم دیوانه ات
من شدم محو نگاه چهره ات
عاشقت گشتم ولی تو بی خبر
توشدی دلداده ی شخصی دگر
مهرمن نسبت به...
ببین چگونه!
حروفِ الفبا بر سطرها کش می آیند
تا برسند به زاویه ی تصدیق.
و طرحی تازه شوند بر مردمکِ چشم هات
این موی رگ های عصیان!
مریم گمار
در بهار خواستنت
یادت می شکفد
همچون غنچه ی یاس سفید
بر قامت
خشکیده و بی جان تنهایی
و من
تو را لحظه لحظه
می سرایم
در پهنه ی بیکران عشق
با رقص واژگان و قلم
و به شوق آمدنت
تا عاشقانه هایم
تصنیف دلدادگی مان گردد
بادصبا
گفتمش عشقت مرا محاصره کرده
عشقش را از خویش بگرفت
گفتمش برق چشمانت مرا دیوانه کرده
دیده بگرفت
گفتمش خنده هایت مرا زنده کرده
خنده بر لب بگرفت
گفتمش عطر تنت مرا مست کرده
حضورش را از خویش بگرفت
بگو درطبیعت تو !
به کدام جهت شعله بگیرم؟
تا طلوع کنم بر نیم رخ کلمات
واز کهکشانی عبور
مریم گمار
ای سطر سر به زیر
آویخته بر تلألو ماه
قد کشیدن تو بر ناخودآگاهم را
برگردن کدام حروف معاصر بیاندازم؟
که سبز شود اندیشه اش
در خاک های نابارور
مریم گمار
سلام بانو.....
بیا با پنجه راه برویم
روی تن این دنیا
بگذار خواب بماند
و نفهمد که از قانونش گریخته ایم
و …
دل باخته ایم!!!