متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
حسرت را لحظه ای معنا کردم ک.,,
پای چوب دار بردند،
گفتند کلام آخر ..
گفت مادرم را برای آخرین بار در اغوش بگیرم..
ب مادر گفتند ،کلام آخر ،،
گفت :آزادش کنید ب جانم..
ته حسرت می شود اغوش مادر بغض مادر برای دیدن ،دوباره جان فرزند در اغوشش...
ای ک حسرتت نشسته ب دلم
عمرم ب انتظار تو چگونه زندگی کند
عمر من ب انتظار تو نشسته است ..
هر چند می داند این آینده بی ثمر است..
چشمانم گریه بست است ،ب کدامین وفایش این چنین می باری؟؟
چشمانم گفت :من زبان تو هم در اوج دلتنگی...
غم دلتنگی را زبان نمیتواند شرح دهد..
غم را از چشم بخوان ،چشم زبان دل است..
دل هم زبان قلب
قلب ز عشق می تپد
دل ز عشق تنگ می شود
چشم زعشق می بارد
زبان و دهن ز عشق لال می شوند..
از اعماق چشمانم بخوان اوج دلتنگی را...
گاهی بی هوا با این ک دارمت در کنارم باز این دلم ،دلتنگت می شود..،
در وجود خود چه داری...
ک من وجود خود را در جان تو می بینم ..
جان جانان من..
جان ب جانمم کنند ،جااانم تویی،، جانااانم
نویسنده:سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم...
خطاب به خواهر و برادر کوچکترم:عزیزانم، من از شما بزرگتر هستم و زندگی در این دنیا را چندسالی زودتر از شما تجربه کرده ام، پس راهی را که درآن قدم می گذارید، قبلا پیموده ام، شما در طول زندگی تان بیشترین ارتباط را با پدر و مادرتان خواهید داشت، پدر...
وقتی تو هستی خودمو گم میکنم
یادم میره کجای زمان وایسادم
یادم میره اصن کی هستم
میشم یه دنیایی از شور ، انگاری دوتا بال دارم که تو آسمون چشات اوج میگیرم
خطای صورتم محو میشه ، پاهام از زمین کنده میشن ، تو خیالم به اسارت بازوهات درمیام و...
عزیزترینم
تو همان تک ستاره ی دلربای آسمانی
که بنا به قسمت و تقدیر
یا به پاداش گناه و تقصیر
مرا در سیاهی شب های درخشان چشمانت
افسون کرده ای...!
بودنت چقدر زیباست،
ماه من!
دلربای درخشان من،
در آسمان دلم بتاب
که تابیدنت
عشق و امید و زندگی را...
انسان غمگین دنیا را زیبا تر می بیند .
عزیز حسینی
شاید باران،
تنها صدای تو را برای من آورد،
یا شاید باد،
عطر تو را از لابه لای گل های پژمرده بیاورد.
چه غم انگیز است این شب ها،
وقتی ماه، پشت ابرها پنهان می شود،
و من به یاد تو،
از دل این تاریکی ها عبور می کنم.
دلم...
گاه گاه که دلم هوایت میکند
نه شعر میتواند تفسیرت کند نه داستان .
ای عزیز ترین لبخند شب های تاریکم
تو بگو
چگونه این لبخند کشنده ی درد را برایت بسرایم
تو بگو ،سکوت نکن ، حرفی بزن
تو بگو چگونه این پنجره ی در انزوا را روشن کنم...
آدم وقتی معشوق خود را از دست میدهد
تازه عاشقانه هایش شروع میشود
و این چنین است که سالهاست برایت مینویسم
بی آنکه بدانم میخوانی یانه......
عزیز حسینی
آرزو میکنم هرگاه پنجره دلت رو ب عشق باز شد..
هیچ بادی نتواند پنجرهای دلت را بلرزاند..
نویسنده:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
دانش اندوخته ی علم روانشناسی
.
خورشید جاودانه ی من! ای بهار من!
ای آخرین پیامبر روزگار من!
ای چشم های شاعر و گرمت شروعِ رود
بخشیده ایی ترانه به شب های تار من
دست مرا بگیر که خوشبو شود جهان
روییده از حضور تو تا برگ و بار من
لبخندم از ترنم عشق تو جان...
تو مپندار که از عشق تو دل بر گیرم
یا به جای تو کسی جویم و در بر گیرم
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
پاره سازم کفن و زندگی از سر گیرم
محمد عاشوری
عشق، کبوتر سپیدی ست،
آرمیده بر سینه ی تو...
سرنوشت این قصه چه خواهد شد،
پرواز یا اسارت در قفس چنگ...!؟
مهدی بابایی ( سوشیانت )