متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
آتیشی روبه قلب من کشوندی خاکسترش کردی رفتی نموندی
توتک تک لحظه های من هستی نمیتونم باورکنم که رفتی
از عاشقی به عاشقان جهان :
وصال یار نزدیک است .
حالم بده کجایی توقاتل این تنهایی شو
ازحافظه دل عشق توپاک نمیشه تنهاعشقش تویی عاشقته همیشه
بپرس ازدلت عاشقمه هنوز لذت بخش ترین لحظه هام باتوبود
نمیدونم عشق من مگه توچن نفری که میتونی قلبم به این شدت ببری
قشنگی دنیا به داشتن کسیه که تو رو میفهمه
کسی که بودنش بهت اطمینان خاطر میده
کسی که نمیزاره غم به دلت بشینه، واسه حال خوبت هر کاری میکنه
کسی که دلتنگیاتو درک میکنه و میشه سنگ صبورت
قشنگیه دنیا به داشتن کسیه که دوستت داره، دوستش داری، با شادیات...
گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود
گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود
گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
خارش به...
جاودانه ترین بهار
لذت دیدار توست
بیا با عطر نفس هایت
مرا به صرف عشق
مهمان کن
تا که در آستانه ی
این فصل سبز
شکوفه ی احساس مان را
جشن بگیریم
مجید رفیع زاد
من شاید وقتی تو زیر فشار زندگی در حال دست و پا زدنی،نتونم بیام نجاتت بدم و بگم بسپارش به من چون شاید قدرت تو رو هنوز نداشته باشم ولی برای رفع خستگیت ،برای بد و بیراه گفتنت به زمین و زمان،برای پیدا کردن یه جای امن،من هستم،بغلم هست،قلبم هست،وقتم...
سندروم سلنوفیل قشنگترین ابتلایی بود که دچارش شدم چون باعث شد یاد بگیرم اگه یه روز تویِ قلبم،خونه ای برای یکنفر بسازم،برای اینکه همیشه امن باشه،اون آدم رو مثل ماه ببینم تا زمانی که کامل باشه یا ناقص،باز هم از نظرم قشنگ بمونه و توی شبایی که گمش کرده باشم...
تعریف من از دلتنگی عاشقانه آنجاست که
به خود میگویم: کاش من کنارت بودم،کاش میشد جای همه نگاهت میکردم،کاش من جای همه آن هایی بودم که بودنت را میبینند،کاش من به اندازه ی اتصال همیشگی خون میان رگ ها،همراهت بودم اما تو نیستی،دوری،دور تر از جان و جسم من و...
اونجایی میفهمی به یکنفر تا مغز و استخوان مبتلا شدی که همه حس های بدِ وجودت،با دیدن نوتیفش از بین میره اون لحظه که کافیه بودنش حس بشه،مثل ذوقِ یه بچه واسه
رفتن به شهربازی ،همه قلبت میخنده . بعضی وقت ها شما زمانی میفهمید یکنفر واستون مورد علاقه شده...
روزے میرسد ڪہ در خاطرہ ها من بزرگترین اشتباہ تو باشم و تو زیباترین اتفاق من
من درد باشم و تو سرد
من سڪوت باشم و تو فریاد
روزے من از دیار قلبت ڪوچ میڪنم و تو در میان قلبم تا آخرین ضربان اتراق میڪنے
روزے ڪہ تو مرا ازیاد...
پایان را میدانستیم، اما آغاز ڪردیم
مثل رفتن زیر باران، بدون چتر
وَ رقصیدن و چرخیدن در هیاهوے
قَطرات وَ خیس شدن با عشق،
با آنڪہ میدانیم پایانش تب و درد است.
مثل نوشیدن قهوہ ڪہ بدجور دلچسب
میشود اما تلخے اش ماندگار .
آرے آخر قصہ ما از ابتدا...