متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
احساس، به جامِ نگهِ «تو»، دارم؛
پیوسته از این حسّ صفا سرشارم!
آیا که شود، باز بیایی پیشم؛
تا بنگری احساسِ دلِ بیمارم؟
هر زمان، شورِ دلم، مهرِ تو را میجوید از نو
پای دل، پیوسته میگردد، به سوی خاطراتت
یک شهر شده آشوب و دل ما شده ویران...
از دست دو چشمون سیاهت...
دوست دارم، هر زمان، پیشِ تو میآید دلم،
بشنوی رازی، که در سینه، معمّا میشود!
ظلم نباشد ز تو من دورم و درگیر توام...
🌷🌷🌷
رویایت جاریست،
بر آسمان چشمانم؛
باور دارم؛ که تو،
نمردهای؛ هستی...
باور دارم؛ که میآیی،
با شور؛ با سرمستی...
دلم بهونه گیر شده...
میان این شهر شلوغ...
فقط تو را خواهد و بس...
تورا کـہ میبینم زبانم لال مے شوـב
از چشمانم بخوان معنے انتظار را ..
▀▄▀▄▀▄ بیا کـہ عمرم بـہ انتظارت نشستـہ است..
هر چنـב آینـבـہ باز بے ثمر باشـב..
این نبودن های تو بدجور طولانی شده...
چشم خیس من دگر طاقت ندارد درویت...
چشمم به راهِ تو، دلم در اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
بر آب و آتش میزنم وقتی. نباشی
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم تمام روز...
ای کاش میدانستم در کدامین خاک قدم میگزاری تا ان خاک را سرمه کرده و ب چشمانم بمالم..
مادر
دلم تنگه، دلم تنگ نگاته…
دلم تنگ دو چشمون سیاته…
دلم میخواد ازت بوسه بگیرم…
ولی از شانس بد بابات باهاته…
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل آن لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج شدم.
هوس...
آرامش شبهایم نفسهایت را میشنوم وقتی در خیالم پرسه میزنی
و من،
تمام هستی ام را به تو میسپارم
ای یار جاودانم خیالت همیشه در قلبم است
گر چه دیدم همه عمر،
همهمه عالم و آدم ، امّا:
دیدار به پایان نرسد تا تو نیایی
شب هایم بخیر نمی شود
باید که باشد
و در تمام لحظه هایم تکرار شود
مرا از عطر نفس هایش سیراب کند
و با فانوس چشم هایش
ویرانه ی تاریک قلبم را روشن سازد
شب های بی کسی ام
هرگز بخیر نمی شوند
مگر اینکه به جای تیک تاک ساعت...
دلتنگ هوایی هستم ک در آن نفس میکشی
و
دلتنگ نفسی هستم که ارامش جان است
جز لب ناب روی تو...
بوسه زنم بر لب کی..؟
به گمانم جان دادن هم کم است...
در پی یک لحظه بوسیدن تو...
گفته اند می آیی؛
آری می آیی؛ می دانم؛
من آمدنت را،
با ژرفای جان،
باور دارم؛ باور دارم...
گفته اند می آیی؛
سالهاست که انتظارت را،
در باغ دلم کاشته ام؛
منتظر هستم تا:
باغ باورم را،
با قدمهای سبزت،
بارور سازی...