متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
گاهی قلبم به اندازه ی نبودنت درد میکند.
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
کاش پایان این همه نبودن ها.
بودن اجباری بود در بغلم.
دلم شبیه رودِ روان سوی دریاس
ت که سر به پای گنبد نوری ز اشک و دعواست
مسیر قم، مسیر طواف دل است و جان
میان ازدحام، دلم سوی آسمانهاست
نشستهایم به امید اشفعی لنا
به لب دعا، به دیدهی ما اشک یکتا است
به سینهمان فقط نفسِ توسل است...
༺ منم آט سایـہ کـہ בر هر قـבم با توست..
تّوّیّےّ بّهّاّنّـّہّ ےّ غّرّوّبّ خّوّرّشّیّـّבّ
بّیّاّ تّاّ خّوّرّشّیّـّבّ بّاّزّ طّلّوّعّ کّنّـّבّ
بهار باشـב و باراט
تو نباشے
بهار بـہ چـہ کار ایـב..
دلم تنگ است
دلم تنگ است و
مطمئنم که در تنهایی خواهم مرد
چنین که پیش میرود
ممکن نیست که او بیاید و
گریههایش را بکند.
خانم " #دلسوز_عبدالرحمان_محمد " (به کُردی: #دڵسۆز_عەبدولڕەحمان_حەمە)، مشهور " #دلسوز_محمد " (به کُردی: #دڵسۆز_حەمە)، شاعر و نویسندهی کُرد زبان، زادهی سال ۱۹۷۸ میلادی در محلهی صابونکاران شهر #سلیمانیه است.
ایشان صاحب سه مجموعه شعر: "یار یگانه"، "در پاییزی به خواستگاریام خواهی آمد"، و "سرانجام فهمیدم به خودم بنگرم" و رمانی...
پرانتز باز کن دستانِ مهرت را برای من
که تا احساس گیرم، از صفای بیکرانِ تو
عسل میریزد از: جام لبانت، در پگاهِ مهر
چه شوری دارد آن، گلبوسه از: شیرینلبانِ تو
اگر روزی بمانم، در جنونِ معنی مهرت
شود تعبیر، نبضِ جان، به دستِ مهربانِ تو
درونِ عشق، میسوزد، سراپای وجودِ من
جنونِ شوق میجوشد، میانِ بازوانِ تو
دوباره، عشق جاری شد، میانِ من؛ میانِ تو
سرای بیقراری شد، نهانِ من؛ نهانِ تو
تمامِ عمر
در لباسی ماندم
که برای آمدنت دوخته بودم—
و هیچکس نپرسید
چرا اینهمه سال
آماده رفتنم
جایی
نرفتهام
گر چه من لیلی یک ایل فریبا بودم
سمت تو میکشدم عشق جنون آلودم
وادیِ پاکِ جنون لایق هر لیلا نیست
این منم آنکه به عشق تو فقط محدودم
گرچه تو اسوه ی عشقی من ازین شیدایی
رنگ ورویی به تو وعاشقی ات افزودم
همه احساس،منی مایه ی سرمستی من...
آرامشم بودی تو را گم کرده بودم
پلکی زدم، دیدم تویی بودونبودم
باران زد و عطر تو را پیچاند در شهر
فهمید باران، عاشق بوی تو بودم
از خاکها سربرکشیدم، غنچه کردم
شعر قشنگ نوبهاری را سرودم
بیبادبانم، در مسیر صخرههایم
تو ناخدایی کن به دریای وجودم
نام تو شد...
.
پرواز،کردم بر فراز قله ی درد
حتی نگفت امشب نرو یا اینکه برگرد
دیگر برای بازگشتن علتی نیست
اینجا هوا عاشقی ها سرد شد سرد
★彡 هربار در چشمانت غرق می شوم ،مردمک چشمانت در سیاهی شب می درخشند ..
برق نگاهت مرا می گیرد..
بـہ این باور میرسم کـہ
ـבرخشش ستارها در شب از برکت چشمان زیبای توست
کاش نبودنت...
همان حسرت دل بود نه تاوان گناهی که نکردم.
تو نیومدی...
تو اتفاق افتادی.
مثل خوابِ ظهرِ تابستون،
بیصدا
اما انقدر عمیق،
که تنم هنوز بوی بودنتو میده.
من نگفتم دوستت دارم...
بدنم گفت،
نگاهم گفت،
نفسهام وقتی حوالی تو کند شدن، گفتن.
تو اومدی توی من،
نه با دستهات،
با بودنت.
و حالا هر شب،
من یه تکه...
سخت غرق نبودن تو گشته دل دیوانه ی ما.
گلِ جانخیزِ دلم هستی
نفسانگیزِ دلم هستی
ماورای تبِ رویاها
مهرِ سرریزِ دلم هستی