متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
دلم بی تو..،
ندارد طاقت دلتنگیِ تکراری برگرد.
افسوس که بی تو،
انتظار جانم به لب آمد.
مرا از بادها پس بگیر
از رودها.....
هم صدا با آواز باد
صدایت می زنم
و در مسیر رود
به پایت می پیچم
تو گرمترین تحلیل تابستانی
رطوبت دستهایت
داغی باران رااز چله ی تیر
به مزارع برنج رسانده است
و این منم
که در آینه ی مرداد
چشم به پاییز می دوزم...
#رویاسامانی_
.
بوی سیب میدهد هوایت
و باد، مسافری
که در این جمعههای نفسگیر
از تمام پنجرههای خاطرات
یادت را
با عطرِ سبزِ بوسه میآورد.
بی تو هر شب،
شده هم بستر من خواب و خیالت.
نی لبک را دوست دارم
نیاموخته ام
ولی بر لب که میگذارم
گویی لبهایم میدانند که چه در نی لبک بنوازند
دل و لب و نی لبک سخت خاطرات تورا از حفظند.
این روزها سکوت عجیبی عجینم شده
و سخت در فکر رهایی و رفتنم
وتو بدان که هرچه پیش آید
باید شعری برای تقدیر سرود
راه میروم برطناب دار دوست داشتنت
یا مرا به به دار خواهی آویخت
ویا قاضی عادلی خواهی شد
ودر دادگاه محاکمه قضاوت خواهم شد
---
«در مستی تو، جهان را سوختم...
اولین نگاهت آتشی بود که عقل مرا به باد داد... بوی تن تو، جام وجودم را چنان مست کرد که گویی هزاران سال است مستم!
هر بار در سایهی آغوشت آرام گرفتم، جانم **پروانهای** شد که دور شعلهی وجودت میرقصید—بیاختیار، بیپروا، و بینهایت...
بودنت حس قشنگیست،
که فراموش شدنی نیست.
خوشا اشکی که از شوق وصال یار باشد.
کمی بیشتر کنارم بمان
زیر آن باران پاییزی که
التماس هایم را ندیدی
اشک هایم گلاویز با باران
بازهم ندیدی
اما اینجا نه پاییز نه باران نه دنیای واقعی است
این خواب به صد بیداری می ارزد
پس تو را جان کسی که دوستش داری
کمی بیشتر بمان ...
تا تو را دیدم از آن لحظه زمان هم یَخ زد
من خلافِ جهتِ عقربه ها خواهم رفت...
«خاکستر زندگی»
نارنج،
همراه کودکی من،
شاهد درد و رنج،
اشک و لبخند من،
احوالت چگونه است امروز؟
آیا مرا یادت هست هنوز؟
درد و رنجم را چه؟
اندک لبخندم را چه؟
هنوز هم
به حیاط
رنگ حیات میبخشی؟
هنوز هم، هر بامداد،
با نوازش آفتاب،
به گیلاس کنارت درود...
دلم طلب دارد،
ز تو دو چشمانت.
بین من و تو جهانی از فاصله هاست
هر بی خبری نشانی از فاصله هاست
خشــــکیده اگر بـــاغِ نـــگاهم بی تو
از خلق بَد و خزانی از فاصله هاست
عطر تن تو..،
قشنگترین عطر جهان است.
من از چشمه ی چشمان تو مستم
و مثلی تُنگی که برای ماهی تَنگ است
این شعر هم برای توصیف زیباییت تنگ است
دلم یک آسمان غزل میخواهد...
گِره زدم غزلم را شبی به پای ردیف
فقط به یاد تو بوده سَر و صدای ردیف
شبیه کودکِ ترسو دخیل روسری ات
گرفته فاصله را دستِ ادعای ردیف
برای محوِ فراموشیِ جهازِ جنون
بیا دوباره رفو کن جناغِ نایِ ردیف
پناهِ خاطره در خاکریزِ افکارم
دریده قافیه ها را...
از پشیمونیِ بعدش میترسم.
-پشیمونیها ترس ندارن، درس دارن
آنچه غیر قابل تحمل بود انسانها بودند نه زندگی
تو، باشی و امواجِ نگاهت؛ ایکاش!
من، باشم و حسّم، به پناهت؛ ایکاش!
وقتی که به پایان برسد یلدامان،
دل باشد و خورشیدِ پگاهت؛ ایکاش!