متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
۰۰بَدَل به باد شدم، دلخوشم به اینکه فقط
مرا قلمرو گیسوی تو وطن شده است۰۰۰۱
🌙
من
ماضی بعیدم و
گُم،بین جمله هات
اما تودر مضارعِ من
فاعلی هنوز
بیدار مانده ام
که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب!
عزیزِ دلی❤️ هنوز ...
چگونه یکتنه پر کردهای جهانم را؟!
دلم چگونه گره خورده است با لاهوت؟!
سپردهام به درختان بغل کنند تو را
سپردهام به هوا - نرم - بگذرد از موت
چه سوز سردی از آنسوی خواب میآید!
پتو کنار نیفتد - عزیز من! - از روت
دست بر پیشانیام بگذار! تب دارم هنوز
صبح دارد میرسد از راه و بیدارم هنوز
خشکسالی آمده اینجا ولی من بعد تو
تکه ابر کوچکی هستم که میبارم هنوز
شیشهی عطر دلم با رفتنت خالی نشد
اینهمه سال است از بوی تو سرشارم هنوز
هیچکس از شانههایم جز تو باری...
نیازم به تو
نه از سرِ تنهاییست
نه بهانهای برای شعر
چیزیست
میانِ نبضِ کندِ غروب
و صدای نامت
که بیدلیل
در ذهنم تکرار می شود
شهریارَم
رفتی و شهرِ دلم بی یار کردی
هر چه گفتم من بمان
اما تو بر راهِ خودت اصرار کردی
بودنت دنیایِ من بود
رفتنت اما؛ چه زود !
دیدی آخَر؛
قلب و روحِ دخترَت تب دار کردی؟!
برایِ پدرم🖤
آن چنان تو بی خبر رفتی که من؛
از هر چه شب بیزارم
و هر ثانیه تَب دارم
و در حسرتِ دیدارِ تو؛ بیدارم
و چون ابرَکی آبستن از دریایِ بغض؛
می بارم و می بارم و می بارم و
آه از شب؛
آن شبِ تاریک و سرد و منجمد...
یه پنجشنبه یِ دیگه و دیدنت
بازم من، بازم تو، باززز بوسیدنت💔
برایِ پدرم🖤
تشریحِ چَشمش؛ آیه هایِ بیقراری
کابوسِ شب، رویا شد و امیدواری
بی تو هر شب،
لبم بوسه ز لبهای تو را کم دارد.
عجب رنج عجیب و درد ناکیست، دوریت...
در شبِ بیتابِ احساسِ دلم
نغمهگر شد، شورِ حسّاسِ دلم
ساعتِ صفرِ عطشزا، کوک گشت
با نوای سازِ احساسِ دلم
ساعتِ صفر است و دل،
بیتاب شد؛
چشمِ یار امّا،
درونِ خواب شد...
قرارِ صفر شد،
از نو،
پدیدار؛
بشو بیدار در،
این لحظه؛
ای یار!
تو را میخواهد احساسِ درونم؛
بیا؛
دستِ دلم،
با مهر،
بفشار!
ساعتِ صفر است؛
میدانم؛
که میدانی:
التهابِ درد،
در سینه،
گرانجانست!
مو به مو،
احساسِ دل را،
بازمیگویم:
بی تو دنیای درونِ من،
پریشانست!
ساعتِ صفر است و من،
بیدارم و،
شاهدِ بیداریام،
مهتاب شد!
لباس نو نخریدم به شوق آن روزی
که رنگ پیرهنم را تو انتخاب کنی
سازَت صَلایِ سوز است؛
اِی عشقِ بی نهایت
من هم، اسیرِ غربت
در کوچه کوچه هایت.
به یاد پدرم🖤
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
کاشکی میتاخت بر شطرنجِ دل، شبدیزِ مِهر
مات میشد بانوی دل، با دمِ پرویزِ مِهر
_«مات»:
۱_ حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت.
۲- تیره و تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر.
۳_ شهمات (اصطلاح بازی شطرنج)
_ «پرویز»: به معنای پیروز و فاتح، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به...
کاش میشد کامِ جان، شیرین از آن، گلبوسهای
کز لبِ گلگونِ تو، میریخت بر کاریزِ مِهر
پ. ن:
_«شیرین»:
۱_ طعم شیرین. ۲_ نام همسر خسرو پرویز.
_«گلگون»:
۱_ سرخرنگ؛ به رنگ گل سرخ. ۲_ نام اسب شیرین.
«شیرین» و «گلگون» در اینجا مفاهیم اولشان مورد نظر است و در...