متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
دشت، تا دشتِ دلم، گشتم؛ رسیدم، سبزه زار
منتظر در راه هستم؛ تا بیایی، با بهار
زیر بارانم؛ ندارم، چترِ دستانِ تو را
بازگرد از جان؛ بشو، بهرم دوباره، سایهسار
دست هایت را به دریا بده
رقص کن با موجی که تو را می خواند
و قدم بزن روی شن های خوابیده.
رویای گمشده صدا می زند تو را
و نسیم آرام آرام رازها را به هم می بافد
اما افسوس که
خورشید در آغوش دریا جا مانده.
یار گرفتهام بسی، چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست، از در هیچ مجلسی
عادت بخت من نبود، آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد، خاصه به دست مفلسی
صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر، وصف تو چون کند کسی
خادمهٔ سرای...
ارامش،
واژه ای عجیب برای من
میدانی گاه گاهی در میان کلمات
در میان واژه ها در سط سطر هر کتاب در میان هیاهوی افکارم در جست و جوی ردی یا نگاهی از تو که لحظه ای از ان هم کافیست فراموش کردم ام خودم را
من تویی شده ام...
༺ براے و؋ـاבار مانـבט در وسوسه هااا..
وجوב نمے خواهـב ،ذات ریشـہ בار مے خواهـב..
و خیال من
خرسی است
که با یاد تو
به خواب زمستان می رود
گاهی دلم هوای طُ دارد گاهی غرورِمن میآزارد
که نگویم ک دوستت دارم، گاهی دلم ب دلت بند است
گاهی ب گردنت گلوبند است چه کنم ک عاشق گلوبندم
چهکنمک دل نمیبندم به جز از طُ به دیگری یا کَس
و(حسن) ختام قصه این باشد که دلم برای طُ تنگ...
آیا میشود
غریبه شد
با کسی که بوی تنش را حفظی؟!
یکی یکدانه قلبم،ای کاش تو...
چندی بودی ،میگرفتم back up از تو
گر تو رفتی ،نسخه ای دیگر
داشتم تا ابد و یک روز از تو...:)
عاشقت شدم
در یک لحظه.
نه با واژه،
نه با لمس ،
فقط با نگاهت،
وقتی جهان
از قابِ چشمانِ آبی تو عبور میکرد.
و انگار
سفر کردم
بیهیچ گذرنامهای
به دلِ ایتالیا
میانِ سایهروشنِ خیابانهای سنگفرش شده،
میان قهوههای تلخِ صبحگاهی،
میان پنجرههایی که همیشه آفتاب دارند.
چشمانت،
آبی...
بی تو از سکه و سیب و سمنو و سرکه./
بی تو از سبزه و از سیر و سماق بیزارم./
بیخودی، بیخودی
دل میبازم به خیابونای خیس،
به چراغای خاموشی که هیچوقت نگفتن: دوستت دارم.
بیخودی، بیخودی،
دست میکشم روی دیوارای ترکخورده،
انگار خاطرهها هنوز نفس میکشن.
چشم میدوزم به چراغ قرمز،
که سبز شه—ولی نمیشه.
بیخودی، بیخودی،
یه آهنگ تکراریو صد بار پلی میکنم،
شاید یه جای قصه عوض...
بی شک تو همانی که یک لحظه نگاهش.
ویران کند این خانه ی آباد دلم را.
اشکی نشو ای چشم من عاشق دیوانه.
او رفت پی یار دگر، خب به سلامت.
هنوز هم دلم تازیانه میخورد
بخاطر یک نگاه اشتباه