متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
بگو غروبِ نفسگیرِ جمعه نیست کنون /
از انتظار و دعا هِی سخن نگو باران !
«آرمان پرناک»
و کدام عشق
سایبانِ غریبِ شب را آزرده است
که عرش را
آکنده از چترِ دلتنگی می کند ؟!
✍️اسماعیل دلبری
من با دلتنگی هایم میانه یِ خوبی ندارم
سلاحِ نبودنت را زمین بگذار
عجالتاً ؛
صَلاح همیشه در این است که بمانی
که دوستت داشته باشم
که دوستم داشته باشی
عشق ؛ اتفاق شگفت انگیزی است
ما این همه راه آمده ایم که با هم
جهانِ دیگری را بسازیم
✍️اسماعیل...
مرداد ؛ مُردد بود و ناکام ماند
ولی عشقِ ناتمام را باید به شهریور سپرد
شهریور ؛ فرشته یِ آتشینی است
که همیشه عطشِ دلتنگی را به جان می خرد
زمانش رسیده است
باید خاکستر باقیمانده از تو را
دوباره شعله ور کنم
✍️اسماعیل دلبری
خیلی دلم تنگ شده؛ولی نه برای تو؛بلکه برای خودم قبل از آشنایی با تو.
به من بگو
اگر دریا دلتنگ شود
به کدام قاب در غروب نگاه کند؟
بغضش را کجا پرتاب کند؟
خودش را چگونه غرق کند؟
به من بگو
با قطره قطره ی دلتنگی ام چه کنم
«آرمان پرناک»
سرگشته ام و حیران در این سرای دلتنگی ...
غمگین نظاره می کنم شبانه های تنهایی ام را
که چه بی رحم روشنایی ماه حضورت
روشنگر آسمان تاریک چشمانم نیست .. ..
پنجره ها ؛ آیه هایِ دلتنگی اند
گاهی باز می شوند و آماجِ خاطره می آورند
گاهی بسته می شوند و قفلِ اندوه می زنند،
پنجره هایِ خانه یِ قدیمی ما ؛ هنوز باز است
و مادرم هرزگاهی با نگاهِ دلبرانه
برای پدر ؛ که در گوشه ای از حیاط...
گاهی شبیه ابر ؛ پر از بغض می شوم
گاهی شبیه باران ؛ پر از اشک
گاهی شبیه شب ؛ پر از سکوت
و گاهی شبیه طوفان ؛ آشفته و پریشانم
چقدر خسته ام از این گاهی ها و بی سامانی ها
دلم هوای آفتابی می خواهد
از راه برس...
سراب
در دل پرخروش امواجت ماندم و مثل یک حباب شدم
بی جهت روی آب رقصیدم محوِ در کار پیچ و تاب شدم
ساکن شهر آرزو بودم که خودم را دوباره گم کردم
پای مشروطه خواهی چشمت در هیاهوی انقلاب شدم
منطق عشق را نفهمیدم بخصوص از جناب لب هایت...
گاهی دلم میخواهد
شبیه دوره گردها
همین گوشه ی خیابان های شلوغ معرکه ای بگیرم
زنجیر بی علاقگی تو را دور قلبم بپیچانم
و آنقدر به تو فکر کنم که یا قلبم از درد بگیرد
یا از رنج بی تفاوتی تو رها شوم
اما من دلم می خواهد
در این...
مؤذن ؛ اذان بگو
دلتنگی ؛ از آن بگو
واژه ها حالشان کوک است و حال ما
اندکی پریشان
مؤذن ؛ با صدای بلند اذان می گوید
و من آهسته ؛ زیر لب نام تو را صدا میزنم
چه عبادتی می شود
تلفیق این بندگی و عشق
سر به سجده...
من دور از تو در آغوش سیل چشمانم، کنج حیاط دلتنگی، گم می شوم. اگر تو باز نگردی این انتظار خفته در سینه ام از تمام وجودم تنها تلی از خاکستر را باقی می گذارد. دیگر طاقت شنیدن طعنه ی اختران و فلک را ندارم که چرا زیر این آسمان،...
روان شناس میگه ...
۱۵ ماه و ۲۷ روز طول می کشه تا کسیو
که با تمام وجود دوست داشتی
فراموش کنی ...🖤🥲
آخرین کسی که قبل خوابت
بهش فکر می کنی .....
همون کسیه که صاحب اصلی قلبته...
هر شب
اَجرِ بی مهریِ تو را
با تیممِ اشک هایم تجدید میکنم
دو رکعت نمازِ دلتنگی می خوانم
یٰا رَبْ، لا تَتْرُکُنٖی وَحدٖی
(خدایا ، مرا به حالِ خود رها مَکن)
اسماعیل دلبری
ورزشکار شده!
جاده،
تا پاهایش کم نیاورد،
به وقت دلتنگی!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه: زانا کوردستانی
درتماشای
رفتنت
خنده ازلبهایم گریخت
جاده ،
تنهایی ام را
به بیراهه کشید
هنگام کوچ آفتاب وُ
عبور عابران
دلتنگی هایم
تماشایی ست
حال درنایی را دارم
که بالش را
توفان غربت
شکسته بود
علی مولایی
کاش می شد همه بُهتان باشد
همه شب هایی که
بی هوا اولِ شب ؛ شب بخیر میگفتی
و سرت گرم به چشمانِ رقیبی می شد
که زبانم به لالی برسد ؛ تو جانش بودی
من چقدر پرتکرار ؛ غصه ها می خوردم
که شبت را بی درد با دعایِ...
به هر درختی می رسم
مرا بغل می کند
حس می کنم این جنگلِ تنها
صدای خش خش ِ قلبم را می شنود
«آرمان پرناک»