متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
از یه جایی به بعد میبینی دیگه چیزی برای از دست دادن نداری...
هنوز هم یادت
بوی گل نرگس نچیده می دهد،
طعم انار رسیده.
پر از نبض زندگی.
به تپیدن می مانی در من،
فراموش نمی شوی،
تمام نمی شوی خاموش نمی شوی.
هر لحظه
هر نفس
بیشتر می نشینی به جانم.
چو یادت می خواند مرا،
گام در رهش می نهم...
راوی دردهاست
روزگار
خم به ابرو نمی آورد
از این همه درد
خرابم
بیخودی
لالم
زبانم
دست نمی گیرد
زمن تا موبه مو
با تو بگویم
درد
دلهارا
علی مولایی
سال های متمادیِ کشنده ای را سپری کرده ام تا با نورِ مَه راستین، چراغ خموش دلِ چرکین خویش را روشن کنم. صومعه ای درویشی، کنجِ قلبِ بیمار و رنجورم ساخته ام تا بلکه با وجود این نیک کردار، در بطن خویش از پیرایش های مادیِ این جهان، رهایی یابم....
گاهی زمان نمی تواند التیام بخشِ تمامی زخم هایی باشد که تا به مغز و استخوان آدمی رسوخ کرده اند. چرا که با گذشت زمان تنها به زخم هایت عادت میکنی، به نبودنِ کسانی که گمان میکردی تا ابد ماندگارند و اکنون که باید نیستند. گرچه انسان ها رفتنی هستند...
پاییز وبرگ ریزان ؛گلدان های کنارپرچینِ
خانه ی قدیمی؛ سکوت مطلق محله ؛
همه نبودت را به رخ می کشند جان لحظه ها..
وجودت زمانی پاییزرا برایم بهارانه می کرد؛
گلدان هاباطراوت وشادابی آبیاری می شدند
شکوفه می زدند با وجودپرزمهرت ..
هیاهوی وشلوغی حضورت روح میداد
به...
نفرین به من که بی تو نفس می کشم هنوز
لعنت به غم که نیستی و زنده ام گذاشت...
ایمان جلیلی
و عشق....
دردی که میان خنجر مرهم میشود
سوزی که میان رنج تسکین می دهد
اشکی که میان غم شادی می دمد.
و زمانی عشق را در من میبینی که من دیگر من نیستم...!
هق هق بالش
در خیسی تبدار رختخواب شب
بلندتر می شود
اتاق عاجز
یاد شبهایی که آرام سر بر بالین می گذاشت
و زنی سرسخت
که کمتر کسی صدای گریه اش را شنیده بود
وای از رنج فراقت
یک تنه دلش را
تبدیل به غمگین ترین شهر جهان کرد
آخرین...
داشتم فکر می کردم بعضیامون خیلی بی رحمانه داریم یه دردایی رو تحمل می کنیم، دردایی که خیلی بزرگ تر از قد و قواره ی ماست. هیچ وقت حق انتخابی براشون نداشتیم، زورشون خیلی بیشتر از لبخندامونه. دردایی که هر بار از خودت می پرسی خب چرا بازم من؟ و...
من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهی ام از زندگی سیرت کنم
هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم
خواب خوب هرشبم بودی گمان کردم که تو
مال من هستی اگر هرجور تعبیرت کنم...
می خواستم داشته باشمت!
در کنار تمام نداشته هام
تو تنها؛
نداشته ی داشتنی ام بودی
اما ندانستم!
قانون قفس تنهایی ست...
غمگین ترین مهرماه،ماه مهریست که بابی مهری شروع شود.
خواستم مانع شوم تا چاقوی زبانت از غلاف دهانت خارج شود؛خواستم تیزی کلمات را دستت ندهم تا سلاخی کنی دلم را !؟... اما دیدم فقط درد است که تورا به یادم می آورد...
این بود که با لب ترک خورده افکارم، تشنه بدون آب رو به قبله عشق دراز کشیدم......
خسته ام از سنگینی پالتوی پوست مشکلات برتنم با آستری از خَز رنج و دکمه هایی از جنس مروارید درد وعینکی مارک با برند حالم خوب است واقع در مسیر چشمهایم!؟!
✍️رضا کهنسال آستانی
حالم خوب نیست
به گمانم تب کرده ام قلم میلغزد ، واژه حزیان می گوید اتاقم پُرشده از کاغذهای مچاله چند خطی، بیچاره دفترم که چند برگی بیشتر ازآن باقی نمانده ...
نیاز به مُسَکِن مرور خاطرات گذشته دارم همه آن دروغ ها ! گاهی تلقین هم حالت را خوب...
امروز قرار است
سربازان به خط شده جوخه کلمات
بعدازفرمان آتش ، شلیک افکار
واثابت جوهرازنوک مگسک خودکار
به آخرین برگ دفترزندگی من
واژه ها رابرقصانند روی خطوط
برای خداحافظی