متن درد عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد عشق
دل به سودای تو بستیم، رها نتوان کرد
جان به بوی تو سپردیم، جدا نتوان کرد
این چه عشقیست که در جان و تنم ریشه زده
گر شود خاک تنم، باز فنا نتوان کرد
سینه مالامال درد است، چه درمان جویم؟
زین همه زخم که بر دل شده، دوا نتوان...
در عشق بازی دلم گل پای هر دیوانه ریخت
تا که او هم گوی آتش را بر این گلخانه ریخت
بارها این عقل با صد قصه دل را پند داد
آخر سر بازهم دل، آب بر خسخانه ریخت
حیف، دُرّی را که من با اشک عبرت ساختم
دل چه راحت...
شورش دل، آتش جان، غمزهٔ فتّان، چه بود؟
رازِ این هستی پنهان، نقشِ این ایوان، چه بود؟
سایهٔ بید و لبِ جو، خلوتِ راز آلود
این همه رنگ پریده، نالهٔ پنهان، چه بود؟
دیده بر دوخته بر ماه، خیال انگیز و مست
این من و این شبِ تنها، فکرِ این...
چشمهایت
شکنجهام میکنند
از وقتی آنها را
به دیگری بخشیدی
شلاق نگاهت
نه تنها تنم
که تمام زندگیام را
کبود کرده است
بهترین یارا ، اماما ، عشقِ بی پایان ما
مرده ایم از درد دوری جانِ ما ، هستی کجا؟
درد عشقی از نبودت شد دچار این جهان
طاقت دوری عجب سخت است ای منجی بیا
از احساس چه دیدی،
جز غم و اشک؛
که هنوز هم،
داری عطش،
برای بودنش؟!
سوختم در آتشِ عشقت ولی
خاکسترم را دیدی و
بَر حالِ من خندیدی و
بر سوختنِ من بیشتر...
؏ـشــق...
شیرین ترین בاغیست ڪـہ پایان نـבارב.
چگونه انصاف است،
بدون تو زیستن.
شب...
به اندازی کافی طولانیست.
دیگر تو با نبودنت طولانی ترش نکن.
محبوب جانم :
از دل من تا وصال تو راه چندانی نیست؛
صبوری می کنم برای دوای که دردهایش
را تو می فرستی با کس نگفته ام با من چه
کرده ای؛ تا نور دیده ات شوم،
تا عیش باتو میسر شود مرا✨
باورم نیست ولی عشق تو پایانم شد
رفتی و خاک من آغشته به دستانم شد
هرکه از دور تماشای جنونم میکرد
او نفهمید که این سوختن ایمانم شد
دیگر از من خبری نیست ولی میدانم
در دل خاک هنوز از تو سخن می خوانم
مرگ اگر آمد و پرسید چه...
بعد تو بر هر چه پیش آمد ، من استادانه خندیدم،
تو گفتی میروم ، اما منِ دیوانه خندیدم..
تــــو شیرین ترین...
قسمت این בاستان تلخی.
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو
راه میروم برطناب دار دوست داشتنت
یا مرا به به دار خواهی آویخت
ویا قاضی عادلی خواهی شد
ودر دادگاه محاکمه قضاوت خواهم شد
فرق خشخاش و همان عشق در این ست
ترک خشخاش شدنی ست، ترک عشق نه که نه...!!
میکشد آخر مرا،
تاب پریشان زلف او.