متن احساسات تلخ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات تلخ
توبه کردم که دگر دل به کسی نسپارم...
دل به هر کس که سپردم بشکست...
هر چه دست میکشـــــــم
پاک نمیشود؛
- ماهِ دلم -
این آهِ نشسته بر
قلبِ شیشهای ...
گنجشکی که در
باغچه ی خیالم
اندوهاش را
بر شال نارنجیام می تکاند
دل پرتقالی ام را خونی می کرد
دوباره در خاطره ای دور
زخم هایم جوانه می زنند
ریه ها پر می شود
از هجوم هوای کوچه ی احساس
آنجا که در ازدحام رقصیدن باد
باران نگاهم
بر تن لحظه ها موج می زد
و لب ها در عطش گلبرگ های یاس
حدیث تشنگی را
در گوش ابرها...
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...
دیدم تمام شهر به من پشت کرده اند
پشت دری نشستم و تنها گریستم
بغض ما از غروب آسمان دیدنی تر است…
زمانی ک دلتنگ می شوم:
نه می توانم گریه کنم نه می توانم بخندم
فقط در سکوت فریاد می زند..
روزگار با وجدان باش و ب دنیا بگو بر ما چه گذشت..
بگو درد را آرام آرام با جان مزه کردیم تلخ بود و باز این تلخی درد
…….
چه داند خوابناک مست مخمور
که شب را چون به روز آورد رنجور
درد را ذره ذره چشیدم تلخ بود…
کسی نیست تمامش را یکجا خریداری کند ؟
این همه شعر سرودم که به گوش تو رسد...
ولی افسوس و صد افسوس که هرگز نرسید...
خاطراتت شد بغض...
بغض هایم شد اشک...
اشک هایم خیس کرد، همه دنیایم را...