متن درد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد
کی گفته این مسیر به تو ختم نمی شه؟!
عقربه های ساعت از هم دور می شن، در مقابل هم قرار می گیرن اما دوباره به هم می رسن؛ شب وعده ی روشنایی و روز، نوید تاریکی رو می ده؛ مگه می شه زندگی هم به ما مژده ی وصال...
گفتی: اگر، مشتاقِ درمانی،
نگذار تا از درد، درمانی؛
چون پرتوی مهرت، مرا دل داد،
درمان شدم، با پرتودرمانی.
زهرا حکیمی بافقی
(۲۴ تیرماه ۱۴۰۳)
پر از سردرد /
و تراشیده ام /
سر را به پای ماندنت /
دلبند! /
همراه باش /
که بند بندِ پوتینم درد می کند...
«آرمان پرناک»
شالت به ضربِ باد می رقصید /
کاجِ پُرآوارم زمین می خورد /
شالم به دورِ درد می پیچید /
«من دوستت دارم» زمین می خورد...
«آرمان پرناک»
و چگونه نشان دهم
دردهای کوهمندم را
به چشمانی که دشت می بینند!!
من،
نقطه ای درد و دور .
«آرمان پرناک»
بی تابِ طرد ِ درد ِ خودم بودم /
بی تاب ِ درد ِ طرد ِ خودم هستم /
بر دست ِ پینه بسته ی من, اجبار ... /
دیوار و قاب ِ قدّ خودم هستم /
آرمان پرناک
گاهی معادل درد واژه ای پیدانمیشود جز عمق همان درد .
دلم سوخت برای آن پستچی که ساعتها زیر باران بدون چتر ایستاده بود بهمراه نامه ای در جیب سمت چپ پیراهن منتظربرای ابراز علاقه .باران بی وقفه آمد وتو نیامدی! حتی اگر می آمدی هم ، جوهر پخش شده...
درد من،
دیدن یار است ،
ولی در رویا .
حجت اله حبیبی
هرکی
به چیزی نیاز دارد
درد ، به درمان
زخم ،به مرهم
ومن به تو
باور نداری،
از شب و اشک
بپرس
حجت اله حبیبی
زمان ، بخیه می زند
امّا
نه درد ها را
حجت اله حبیبی
تا به خودم آمدم، فهمیدم که بیمارم، یک بیمار روانی، روحم بیمار است، روانم درد می کند، قلبم تیر می کشد و بی رحمانه بر وجودم تازیانه می زند، گاه به مانند یک مار زخمی به دیگران نیش میزنم و پرخاش می کنم و گاه مهربان و مظلوم می شوم...
«از درد نمی ترسم . درد با خودمان به دنیا می آید، با ما بزرگ می شود و همیشه با ماست. ما به آن عادت کرده و احساس می کنیم همیشه باید با ما باشد؛ مانندِ دست ها و پاهایمان. حقیقتی بگویم: من از مرگ نیز نمی ترسم. کسی که...
نمیدانم کدام درد بزرگتر است؛
دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی،
یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن
کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری!
دستانم گرم است
تنم مبتلا به خلسه ای تاریک...
چراغ روشن است
چتر ما آسمان و
آسمان هم که بارانیست
در گیرِ یک احساس پابندیم
رفته ایم و کسی ندانسته ست
کی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!
تو
بذر دیگری بپاش ، باغبانِ هستی بخش
ما بذر های عبث...
شرح درد نتوان داد....
چون دردهایم را نمی توانم بگویم می نویسم
ولی عجیب تر اینکه ، دوست ندارم که خوانده شوند!
ز مستی عاشقی باید دردی کشی
تا مطلب عشق منعقد گردد
درد به محض اینکه درسشو به شما یاد بده از زندگیتون محو میشه
بستگی به شما داره
درستو بگیری یا اینکه
ادامه داشتن دردت رو به جون بخری!
فاطیماه نویسنده وشاعر