متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
تو که آمدی رنگ ها تغییر کرد،
قلب سپیدم را سیاه کردی و
سر سیاهم را سپید!
تو که آمدی، پالتوی زمستان غمت را به تن کردم و
شاخ و برگ بهار را هم از وجودم پژمردی،
این بود آمدن تو...
شعر: مریوان حکیم جباری
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
رابطه ای که میدانی
سرانجام نداره شروع نکن
سنگ زیاده ولی ...... گنجشک هم جان داره .....🥀🖤
لحظاتم در غم و غم در دل و
دل غمین در قاب سینه
قفسی در قفسی،
دل پر از درد و خسه، خیلی حزینه
«سیداسلام فاطمی»
سنگین ترین جمله ای که شنیدم ...
یه روانی تو راه رو بیمارستان داد زد
اگه اون برگرده من خوب میشم 🖤😥
قسمتان می دهم به نام خدا،
که روز مرگم،
با برگ برایم کفن بدوزید!
گوش و دهانم را هم با برگ های ریخته پر کنید!
تابوت و قبرم را نیز با شاخ و برگ درختان پاییزی بسازید!
آی ی! مبادا جنازه ام را در خاک سرد دفن کنید!...
شعر: ژنرال...
در ظلمت شب، ناله جانسوز من بگرفت،
شور غم در سینهٔ غمگین من گرفت.
غم، چون سیل وحشی، بر جانم تاخت،
خواب و آرام از دیدهٔ من ربود و باخت.
ستارگان در آسمان، خاموش و غمگین،
نظاره گر اشک و نالهٔ من بودند، مسکین.
ماه، رخ پنهان کرد در ابر...
فضای دشتِ نینوا، پر از نوای عاشقی است؛
نمای زخمِ کربلا، شکفته چون شقایقی است...
درونِ سینه ام تپد، تبِ حریم و حرمتش؛
«عریضه ای» ندارد این دلم؛ به جز، زیارتش...
زهرا حکیمی بافقی
برشی از شعری عاشورایی
(کتاب ققنوس احساس)
چو شد پاره، دلی که: از عطش می سوخت،
نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛
یقینا هر که آزاده است، می داند:
حسین بن علی، آزادگی آموخت!
زهرا حکیمی بافقی
(سروده های عاشورایی)
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛
تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛
گلِ احساسِ جان، گریان شده؛ چون،
عزای مردِ حق، مولا، حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛
دوباره، ماتمِ مولا، حسین است؛
شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛
چرا که، اشکِ غم، جان را، در عِین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
میانِ حسّ جان، مهرِ حسین است؛
شفاعت بخشمان، مهرِ حسین است؛
نمی ترسد، دل ار، لغزیده گاهی؛
چرا که، بیکران، مهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
به هر جان، بیکران، مهرِ حسین است؛
گلِ خورشیدِ جان، مهرِ حسین است؛
در اوجِ لحظه های سردِ احساس،
تبِ گرمایمان، مهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
در امواجِ دلم، بحرِ حسین است؛
گلِ احساسِ دل، بهرِ حسین است؛
تمامِ کربلای دشتِ جانم،
دمادم خانه و شهرِ حسین است...
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب دل گویه های بانوی احساس)
دردم آنست نتوانم عریان کنم
نتوانم گریان کنم
دردم آنست نه در سینه پنهان کنم
نه در زبان گفتار کنم
دردم همیست ندانم چه دردیست
ندانم که ندانم
عزیز حسینی
چشم مست و دست سرد و موی افشان
عطر شیرین، لاک رنگین، شعر غمگین
در خیابان، زیر باران، بوی ریحان
نیمه شب یادم آمد زخم دیرین
(محمد فرمان رضائی)
آنقدر پُرم از تو که بارم نکنی /
آنقدر شبم تیره که تارم نکنی /
یکبار نشد قلب مرا گرم کنی /
یکبار نشد ابرِ بهارم نکنی ...
«آرمان پرناک»
چشمانش را که باز کرد،
یادش آمد که باید غم گین باشد.
به این فکر می کرد که زندگی اش بدون غم، مانند غذایی است بی نمک.
سپس خواست که باقی روزش را در غم حل شود.
من پرنده ای بلند پرواز بودم
که زندگی شاهانه ای داشتم
وقتی که به زندگیم پا گذاشتی،
در وجودم حل شدی
با خودم گفتم که تو فریادرس من خواهی شد
و غم و غصه ام را بر طرف و شادی بخش زندگی ام خواهی شد
اما عمر عشق ما زیاد...
شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!
دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،
شش ماه است که سنگ سینه ام، سنگین شده است
ناله ی درونم بلند است
چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.
شش ماه است که دلم، خنده را...
بد ترین درد مرگ نیست
دلبستگی به کسی هست که بدانی هست
اما اجازه بودن در کنارش را نداری ....
صیاد عزیزی 🦒🦕
اونقدر دوسش داشتم که
هرروز بارها به خدا میگفتم قربونت برم من
چه خوبه که آوردیش تو زندگیم
ولی با کارایی که باهام کرد
روم نمیشه ازش با خدا حرف بزنم
روم نمیشه بگم همه اون دوست داشتنا الکی بود
روم نمیشه بگم گول خوردم
فقط بغض میکنم بی صدا...