100 متن کوتاه ارس آرامی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن ارس آرامی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
ببار باران...،
باران هم
با باریدن بر این نیمکت خالی نبودنت را فریاد می زند
و با ضربه به گونه هایم رفتنت را...
من ماندم و یک خیابان خیس
و چتری که دیگر باز نمی شود!
شاعر: ارس آرامی
عازم کوچه معشوقه شدم، خواجه پیر
حذر داد \که سر می شکند دیوارش\
تا زنده کنم یادی از عهد قدیم
بگذار تا سَرم را، بشکند دیوارش!
شاعر: ارس آرامی
به قصد جان ما هر چه توانی می کنی!
فتوای کدام شیخ خون ما بر تو حلال کرد؟!!
ارس آرامی
|حَیَّ عَلَى| آغوش تو
همان |خَیْرِالْعَمَل| است..
شاعر: ارس آرامی
خواجه پیر حذر داد که سر میشکند دیوارش
ای هزار سر به فدای تو و آن کوچه پر آزارش
به جفا گر سر عاشق شکنی نیست ملال
گو دل عاشق مشکن چون گنه است این کارش
شاعر: ارس آرامی
عشق همان غمی ست
که نقاب لبخند بر چهره دارد!!
شاعر: ارس آرامی
عشق همان غمی ست که
نقاب لبخند بر چهره دارد...
شاعر: ارس آرامی
می شود در چشمان شیرین تو به خواب رفت،
و یک بیستون،
نقش بر طاق خیال زد
و با نوایی تیشه فرهاد،
صبح را چشم باز کرد...
ارس آرامی
نهفته است در دلم شوق هزاران دیوانگی..
ولی گرفتار این جماعت زیادی عاقلم
شاعر: ارس آرامی
تو هستی، من هستم،
ولی ما نیست!
امان از این ضمیر جمع
که برایم جور نشد!!
ارس آرامی
شبم را به خیر گفت و من مات مانده ام
چو طفلی در املای قسطنطنیه!!
ارس آرامی
هرگز ندانست بعد از آن لبخندش
چطور دمار از روزگار من درآمد!!
ارس آرامی
بازو بگشا و بغلم کن که این کودک درونم سخت بغلی مزاج است!
ارس آرامی
می بندم جیغ می کشد
باز میکنم جیغ می کشد!
مثل انگشتی که لای دَر گیر کرده
بین رفتن و ماندن درد می کشم!
ارس آرامی
تنها واژه ای که هیچ معنی نداره دلتنگیه!
چون فقط درد داره...!!
ارس آرامی
در ما آرزو چون هفت سال اول مصر فراوان
و چون هفت سال دوم در قحطی رسیدن !!
ارس آرامی
به دستی که دور گردنم بود دل بستم ،
عاقبت مار بود آن ریسمان سیاه و سفید!
ارس آرامی
گیسوی پریشان بر باد رها کرد و در وصفش
چه بگویم این پریشانی بر باد مبارک!؟
ارس آرامی
قسمت نشد را چه حاجت به کار عشق ،
شاید کلک بهتری رقیب به کار بست!
ارس آرامی
شدم مثل دست خط دکترها
نه کسی می تواند بخواندم، نه کسی میفهمدم!!
ارس آرامی
آیا کسی هست که بی واژه مرا بفهمد؟
من در سکوتم فریاد میزنم!
ارس آرامی
همه از کنارم گذشتند ،
به جز تو که از درونم گذشتی!
ارس آرامی
گویند همیشه بین عقل و دل جنگ است ،،
ما که عاقل نیستیم تکلیف چیست!!؟
ارس آرامی
آز آن روز که سر زلف تو پیچید مرا ،،
هیچ آزادی ز بند تو یاد ندارم !
ارس آرامی
امان از این دلبر که من دارم،
دیگران دل می دهند او زجر!
دیگران دل می برند او صبر!
ارس آرامی
گاه باید به سر از کوچه معشوقه گذشت ،،
بگذار تا که سرم را بشکند دیوارش
ارس آرامی
عشق گاه مادراست گاه نامادری؛
گاهی چنان لطیف در آغوش می کشد
که چون شبنمی روی نسترن احساس طراوت می کنی،
و گاه بشدت سخت تا مغز استخوانت را می سوزاند که جهنم برایت خوش بهار می شود...
ارس آرامی
خدایا ، من یوسفی موافق عشقم ،،
در چاه روَم زلیخای نازل می شود!؟
ارس آرامی
حس وجود تو همان رایحه نم باران بر خاک ،،
همان بوی پوست پرتقال نوبرانه روی بخاری ست
ارس آرامی
هرچه شعر گفتم او نفهمید و نخواند!
دلبر من اهل کوچه مشهور علی چپ بود!
ارس آرامی
هر شعر که گفتم او خواند و نفهمید ،،
یار من ساکن کوچه مشهور علی چپ بود!
ارس آرامی
مزرعه خشکی شدم که مسلخ پروانه هاست \\
و یاد تو مترسکی مصلوب شده، بر سینه آن
ارس آرامی
ز هم جدا کردن ما را، مثل دو ابرو ،
پیوستگی دوره قاجارم آرزوست!
ارس آرامی
یک نکته ای گویم تو را، درگوشی و پنهانی ،،
ای زلیخا، اینجا تمام یوسفان شهر زشتند
ارس آرامی
خواستم که بزنم مثالی از زیبایی ،،
دیدم اغراق است غیرتو هرچه بگویم
ارس آرامی
هر شعر که گفتم او خواند و نفهمید ،،
یار من ساکن کوچه معروف علی چپ بود!
ارس آرامی
جا مانده فصل من در زمستان، بیا
ورقی بزن و این فصل را بهار کن
ارس آرامی
آمد و گفت دوستت دارم و من مات مانده ام
چو طفلی در املای قسطنطنیه!!
ارس آرامی
ای نازنین، این چنین با ناز سرچشمه نیا ؛؛
من به کنار، از چشم شور مردم آبادی بترس!
ارس آرامی
بعد از آن روز جمعه ی طوفانی و سخت ،،
صبح شنبه، آرام است دریای دلم
ارس آرامی
ظاهرا در این هفته من همان شنبه بودم ،،
هرکس که به من رسید رفتن ز من آغاز کرد!!
ارس آرامی
ظاهرا در هفته من همان شنبه بودم ،،
هرکس به من رسید رفتن ز من آغاز کرد!!
ارس آرامی
جوری برایت شعر می گویم
تا تک تک کلمات مست شوند!
و واژه ها به بیراهه بروند!
و جوری برات می خوانمش
تا فرشته ها بر بال شان
بنوازند نام تو را..
ارس آرامی
شب هر دو می بافیم تو مو و من خیالت ،
هر دو غرقیم تو در خواب و من در هوایت ،
هر دو لبریزیم تو از غرور و من از غمت
هر دو میمیریم تو برایش و من برایت
ارس آرامی
گویند: آسمان همه جا همین رنگ است
آری دیدم بدون او،
آسمان همه جا غم انگیز است،،
ارس آرامی
دوستت دارم مانند: انار
از بیرون تنها من دیده می شوم،
ولی درونم هزاران دانه از توست...
ارس آرامی
گر بر ما نگاهی ندارد، عیب نیست
گاهی می شود یک بیمار را پرهیز لازم!
ارس آرامی
بسکه پیوسته آرزو کردم تو را
آرزو هم از آرزویم خسته شد!
ارس آرامی
بیا سر .:ندیدن:. را شیره بمالیم
و همدیگر را ببینیم !!
ارس آرامی
صبح شد و من انگشت به دهان
که چه شد باز بی تو صبح شد؟!
ارس آرامی
پنج انگشت دارم که از خودم
به \تو\ وابسته ترند!
نیستی که ببینی چه اعتصاب سردی کرده اند
ارس آرامی
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است
عیب من این بود شاید، ماه را می خواستم!!
ارس آرامی
شبی صورت خیالش شکارچی رویای من شد،
صبح که بیدار شدم،
کمان ابرویش را به لب گرفته بودم!
ارس آرامی
شعر می خواندم که شاید از سرم بیرون روَی
در عوض یک شاعر مخصوص دربارت شدم
ارس آرامی
لب به احساس زدم مست شدم، فهمیدم
شاعران مست ترین طایفه هشیارند!
بی خود از حال شدن گرچه گناه است ولی
شاعری جرم قشنگیست اگر بگذارند!
ارس آرامی
من یک مسافرم،
از غربتی به غربت دیگر
و از رویایی به رویایی دیگر!
ارس آرامی
قسم به پنج شنبه و پنج نم باران
که امروز پنج بار دلم برایت می گیرد
ارس آرامی
در کوچه علی چپ منزل گزیدی و من
فهمیدم گاهی سخت است دو دوتا چارتا
ارس آرامی
همانند هفته ای
که در جمعه تمام می شود،
رفت و در جمعه تمام کرد مرا !!
ارس آرامی
بر در دل ناشناسی حلقه زد، گفتم که باشی؟
گفت در بگشا امیدم، عاقبت از ره رسیدم
گفتم آخ، دیر کردی نا امیدی کُشت دل را
رو بجو زنده دلی را، من امید از تو بریدم
ارس آرامی
شاید یک روز مادر بیدارمان کند،
دست بکشد روی صورت از اشک خیس مان،
لیوانی آب به دستمان بدهد،
و با لبخند بگوید:
بیدارشو، خواب بد دیده ای، چیزی نیست، من اینجام...
ارس آرامی
من به چشمم گفته بودم عشق من را لو نده!
این روانی بی اجازه با تو صحبت می کند!!
ارس آرامی
چشمم چو به چشم آن پری چشم افتاد
از چشم پری به چشم من چشم افتاد
رفتم که بدزدمی ز چشمش چشمی
از چار طرف به چشم من چشم افتاد!
ارس آرامی
پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است
ارس آرامی
تو شُل کن روسرى را مو بیفشان فتنه برپا کن
جواب مجتهدها، عالمان، فرزانگان با من
ارس آرامی
شب بود و شمع بود و من بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت
چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت،،
ارس آرامی
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
ای بسوزد ریشه ضرب المثل های دروغ!
ارس آرامی
چشمان تو صد طعنه به شیطان رجیم است
لب ها چو عقیق جگری، ناز و حجیم است
اَستَغفُرُالله از این مدح که گفتم
می بوسمت این بار، خداوند رحیم است!
ارس آرامی
در کویر خشک و چروکیدهء ذهن من هیچ واژه ای یافت نشد
تو بگو فعل ماندن را برایت چگونه صرف کنم؟!
ارس آرامی
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماه
شب ماند و ستاره رفت و من ماندم و راه
ارس آرامی
گفتم که بیا جان بستان بوسه بده
گفت بمانش به تمنا که گران شد!!
ارس آرامی
بوسیدمش وقت اذان یارب ببخشایم، ولی
آمد ز مسجد حکم این (حِیّ عَلی خیرالعمل)
ارس آرامی
جای پیراهنم آغوش تورا می پوشم
نیمه گم شده من به تنم می آیی
ارس آرامی
ای نازنینَک دلبرَک، سنگین دلَک، سیمین بَرَک
در جانکَم تو خوشتری جانم فدای جانَکَت
ارس آرامی
طعنه بر دَر زده ام تا بشنود دیوارش!
قطره در هر بیت شعرم طعنه بر سیلاب توست
ارس آرامی
شب های دراز بی عبادت چه کنم؟
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم!؟
ارس آرامی
شب جمعه ست و شب فاتحه،
ای کاش تو هم
دل مرحوم مرا با غزلی شاد کنی!
ارس آرامی
من که یوسف نشدم تا به عزیزی برسم
دلم اما هوس عشق زلیخا دارد!
ارس آرامی
کوه کندن چه بسا ساده تر از دل کندن
که به جای کف دستم زده بر دل پینه
ارس آرامی
در خواب سنگین می رود دستان من این روزها
شاید که دستان تو را در خواب می بیند مدام
ارس آرامی
دنیا همه اش مال شما شاد بخندید
ما چشم از این عالم بی قافیه بستیم
ارس آرامی
حکم این بازی شده دل را به شاهی باختن
یا که سربازی شدن با عشق بی بی ساختن
دل بریدن سخت لازم می شود گاهی چه تلخ
وای از آن دستی که مجبوری به تک انداختن!
ارس آرامی