100 متن کوتاه ماهی ۱۴۰۳ جدید 2024

‌

تو نگاهم بکنی
من بی هوا میبوسمت
ماهی لبهای من میلش به دریا دیدنی ست

دوست داشتن را از
زنْبور یاد نگرفتم
که هر وقت ازگلی
جدا میشه بره سراغ
گلی دیگه از
ماهی یاد گرفتم
که وقتی از اب جدا میشه جون میده
و میمیره...

سنگی که شیشه ها را می شکند
کنار ماهی ها
چقدر آرام است

آه ...
ای ماه
ماهی تنها را
تو به دریا برسان

رودخانه خشک شد
و ماهیان مردند
سنگها اما
حمام آفتاب گرفتند!

همرنگ تمامآرزوهاے منے
غارتگرقلب وجاݧ
ودنیاےمنے
دور ازتو
نفس
ڪشیدنم
ممڪن نیست
مݧ ماهے تشنہ ام
تو دریاے منے.

درد من حصار برکه نیست!
درد من زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!!

شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب
اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست...

نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم!
بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!

آزاد نخواهی شد
تقلا نکن
ماهی درون تنگ
دریا فقط
زندان بزرگتری است

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی

نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

خشکیده
دریا‌ میان‌ نفت‌
ماهی‌ ،
دودی‌ شده

به نوشابه نارنجی میگین زرد
به ماهی نارنجی میگین ماهی قرمز
به چراغ راهنمایی نارنجی میگین زرد

با نارنجی مشکلی دارید؟

شما اصلا میدونید وقتی یه کوسه یه ماهی رو تو دریا میخوره


تو ختمش کل دریا جمع میشن دور هم ماهیِ حلوا میخورن؟

| کائنات |

@Not_Sheep

غمگینم
برای ماهی
یا کرم سر قلاب؟

چون ماهی مرداب پی راه خروجم
ماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار



سیزده بدر و روز طبیعت مبارک

بیرون آمدن از فکر تو برای من
مثل بیرون افتادن ماهی‌ست از آب
عمر من بندِ به بودن توست️
افتاد ...؟!

دریایی و من ...
تشنۀ مهر تو چو ماهی!


️️️

مثلِ کهنه برفهایِ
مانده تا مرداد
روی قله ها....سردم
پایِ من نمان برو ماهی
من به رودخانه برنمیگردم....

ماهی را رها کن
این نوازش بی آب
یعنی مرگ

علی گلشاهی (ورژیرا)

گاهی خوابت را می بینم ...
بی صدا ، بی تصویر
مثلِ ماهی در آب های تاریک
که لب می زند و معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
یا بوسه هایی از دلتنگی ...

در این گودال آلوده منم در حبس پاکی ها
نمیخواهم فضایی را پر از چرک و تباهی ها

درون تُنگ خوش باشد به روی آب جای من
گریزانم زِ آزادی میان جمع ِماهی ها

حوضچه ای شد،
-چشمانم!
پُر از ماهی وُ اشک!!!
وقتی فهمیدم،
دیگر نمی بینم
-چشمانت را



لیلا طیبی(رها)

بیا دلی بسازیم از دریا
آنگاه اگر روزی
یکی از ما رفت،
دریای ما می شود حوض ماهی!
من هم می شوم ماهی اش
شب ها با همان چشم خفته ی بیدار
تا صبح اشک پنهانی میریزم💙🌱
زهرا خواجه زاده

ماهی یا عروس
راز بقاست
مکر تور

از کدورت رود

دل به قلاب می دهد
ماهی

تور بر سر ماهی

کل کشان به ساحل اقبال می برد

صیاد

بچه هایش را
به دریای اعتماد رها کرد

ماهی

بناز دریا!
ماهی عاشق
پلکی ندارد
برای بستن

گمان نکن که شادم،
آنچه میبینی
رقص ماهی بر سر قلاب است!

ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

دل تنگم قد ماهی ای که موج او را به طرف شن های ساحل برده
و برای دریا دستو پامیزند گهگاهی
آب به طرف او می آید اما راهی برای نجات یافتن از این دوری نیست.
درد دارد این دوری طاقت فرسا...:)

دنیا بهشت است اگر
همه چیز سر جای خودش باشد
ماهی در آب
پرنده در آسمان
و
سر من
روی سینه ی تو

دریا دور بود وُ ماهی،
به تنگ کوچک اش دل بست.
دیگر باور نکرد،
--قصه ی دریا را



زانا کوردستانی

آنقدر
ماهی
که
می گردد
جهان دور سرت .
حجت اله حبیبی

ماهی در ،دریا آرام می گیرد

گل ها در دشتهای وسیع و پرباران

و من در کنار تو