100 متن کوتاه ماهی ۱۴۰۴ جدید 2025

گمان نکن که شادم،
آنچه میبینی
رقص ماهی بر سر قلاب است!

ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

ماهی را رها کن
این نوازش بی آب
یعنی مرگ

علی گلشاهی (ورژیرا)

سنگی که شیشه ها را می شکند
کنار ماهی ها
چقدر آرام است

بناز دریا!
ماهی عاشق
پلکی ندارد
برای بستن

از کدورت رود

دل به قلاب می دهد
ماهی

دنیا بهشت است اگر
همه چیز سر جای خودش باشد
ماهی در آب
پرنده در آسمان
و
سر من
روی سینه ی تو

بچه هایش را
به دریای اعتماد رها کرد

ماهی

دریا دور بود وُ ماهی،
به تنگ کوچک اش دل بست.
دیگر باور نکرد،
--قصه ی دریا را



زانا کوردستانی

رودخانه خشک شد
و ماهیان مردند
سنگها اما
حمام آفتاب گرفتند!

ماهی یا عروس
راز بقاست
مکر تور

دریایی و من ...
تشنۀ مهر تو چو ماهی!


️️️

ماهی در ،دریا آرام می گیرد

گل ها در دشتهای وسیع و پرباران

و من در کنار تو

درد من حصار برکه نیست!
درد من زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!!

مثلِ کهنه برفهایِ
مانده تا مرداد
روی قله ها....سردم
پایِ من نمان برو ماهی
من به رودخانه برنمیگردم....

گاهی خوابت را می بینم ...
بی صدا ، بی تصویر
مثلِ ماهی در آب های تاریک
که لب می زند و معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
یا بوسه هایی از دلتنگی ...

حوضچه ای شد،
-چشمانم!
پُر از ماهی وُ اشک!!!
وقتی فهمیدم،
دیگر نمی بینم
-چشمانت را



لیلا طیبی(رها)

آنقدر
ماهی
که
می گردد
جهان دور سرت .
حجت اله حبیبی

شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب
اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست...

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی

نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

به نوشابه نارنجی میگین زرد
به ماهی نارنجی میگین ماهی قرمز
به چراغ راهنمایی نارنجی میگین زرد

با نارنجی مشکلی دارید؟

تور بر سر ماهی

کل کشان به ساحل اقبال می برد

صیاد

آزاد نخواهی شد
تقلا نکن
ماهی درون تنگ
دریا فقط
زندان بزرگتری است

دوست داشتن را از
زنْبور یاد نگرفتم
که هر وقت ازگلی
جدا میشه بره سراغ
گلی دیگه از
ماهی یاد گرفتم
که وقتی از اب جدا میشه جون میده
و میمیره...

آه ...
ای ماه
ماهی تنها را
تو به دریا برسان

همرنگ تمامآرزوهاے منے
غارتگرقلب وجاݧ
ودنیاےمنے
دور ازتو
نفس
ڪشیدنم
ممڪن نیست
مݧ ماهے تشنہ ام
تو دریاے منے.

چون ماهی مرداب پی راه خروجم
ماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟

در این گودال آلوده منم در حبس پاکی ها
نمیخواهم فضایی را پر از چرک و تباهی ها

درون تُنگ خوش باشد به روی آب جای من
گریزانم زِ آزادی میان جمع ِماهی ها

نازنینم ای مهربان جویای من
ماهی تنگم شوق دریای من
شوق دیدار تو برده جانان من
کی کنی آزاد آرزو رویای من

دل تنگم قد ماهی ای که موج او را به طرف شن های ساحل برده
و برای دریا دستو پامیزند گهگاهی
آب به طرف او می آید اما راهی برای نجات یافتن از این دوری نیست.
درد دارد این دوری طاقت فرسا...:)

مثل یک ماهی گلی در تنگنای این قفس
سال من بی چشم دریایی تو آغاز شد

‌

تو نگاهم بکنی
من بی هوا میبوسمت
ماهی لبهای من میلش به دریا دیدنی ست

غمگینم
برای ماهی
یا کرم سر قلاب؟

بیا دلی بسازیم از دریا
آنگاه اگر روزی
یکی از ما رفت،
دریای ما می شود حوض ماهی!
من هم می شوم ماهی اش
شب ها با همان چشم خفته ی بیدار
تا صبح اشک پنهانی میریزم💙🌱
زهرا خواجه زاده

خشکیده
دریا‌ میان‌ نفت‌
ماهی‌ ،
دودی‌ شده

شما اصلا میدونید وقتی یه کوسه یه ماهی رو تو دریا میخوره


تو ختمش کل دریا جمع میشن دور هم ماهیِ حلوا میخورن؟

| کائنات |

@Not_Sheep

نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم!
بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار



سیزده بدر و روز طبیعت مبارک

بیرون آمدن از فکر تو برای من
مثل بیرون افتادن ماهی‌ست از آب
عمر من بندِ به بودن توست️
افتاد ...؟!