متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
اگر تپشهای باران
صدای نفس های تو
نیست
پس چرا دلم می لرزد..
#رویا_سامانی
در را می گشایم
به کوچه نگاه می کنم
و
دوباره می بندم..
تلخ کرده زندگی را،
این نبودن های تو.
تلخ کرده زندگی را،
این نبودن های تو.
امان از دلتنگی های نیمه شب،
به گمانم قصد جانم کرده اند.
روزها ساعت ها لحظه ها گشته اند دل سنگ
چرا نمی فهمند شده ام دلتنگ دلتنگ
برگرد بگذار فخر بفروشم به تمامشان
بشکنم هرچه هست دلتنگ و دل سنگ
عجب بی صدا جان مان را گرفت.
حسرت های بر دل نشسته.
به تار موهایت قسم...
که هر بار روی پیشانیات میلغزند،
تمام جهان در من فرو میریزد.
جهان
پس از تو
ادامه یافت
اما با لحن دیگری
لحنِ خستهٔ کلاغی بر سیمهای برق
یا
نفسِ آخرِ فانوسی در باد.
و من،
میان این روزهای بیپناه،
در تبعیدِ بیتو،
آوارهام.
سهم من از تو و دنیات.
فقط حسرت دیدارت بود.
قهریم
اما سایه هایمان بر دیوار
یکدیگر را در آغوش کشیده اند…
تو، باشی و امواجِ نگاهت؛ ایکاش!
من، باشم و حسّم، به پناهت؛ ایکاش!
وقتی که به پایان برسد یلدامان،
دل باشد و خورشیدِ پگاهت؛ ایکاش!
قسمت نشد قسمت شود قسمت ما آغوش او
مستی می به کنار، چشم سیاهت به کنار.
مستی می بپرد، چشم سیاهت چه کنم.؟
گذر نمیکند چرا..؟
خیال تو ز حال من
ای کاش کــه همـــــراه ِصبـا می بودی
خورشــید وَش و مــاه صبـا می بودی
از فاصــــله ها فاصــــله ها دلگیــــرم
ای کاش تو دلخـــــواه صبـا می بودی
گر چه ات حسن زیاد است ولی پیش نظر
از وفا دور ترینی تو به دل قرص قمر
اولین کار بری دل که قراری ببری
چون که بردی دگر ناز بری تاب کمر
در آسمان بیانتها دنبالت میگردم😪
به نام خداوندی که غم را آفریده
عنوان: نامهای به سفر بیبرگشت
ژانر: تراژدی، عاشقانه
اثر: مریم فواضلی
آخرین باری که دیدمت، چشمانت سرد و بیروح بودند. چونان قلعهای محصن در میان مهگرفتهترین روزهای زمستان بیآنکه نگاهی به من بیاندازند. انگار از من عبور کردی بدون آنکه در نگاهت، ردپایی...
رویا شده دیگر برایم بوسههایش
خوابش مگر در جوشش بستر بیاید
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.
بی خبر از حال مایی،
آخر به کدامین بهانه..؟