شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
امدی باز تو و خانه خرابم کردی
مست و دیوانه و آواره ، رهایم کردی
گفته بودم ندهم دل به کسی اما تو
آمدی ناگه و شوریده خیالم کردی
گفته بودم نروم سمت کسی اما تو
آمدی رفت دلم ، سر به هوایم کردی
لطف کن ، خواهشم این است...
در کوچه های شب، دل من بی قرار تو
هر لحظه می تپد به هوای دیار تو
چون ماهتاب شب، به دل آرزو نشاند
این عشق بی کران که شده یادگار تو
با نغمه های عشق، به جانم طنین تو
هر لحظه می رسد ز دل بی قرار تو
در...
در سایه سار عشق، دلم خانه می کند
هر لحظه با خیال تو افسانه می کند
چون باده نوش مست، به کوی تو می روم
این دل به شوق دیدنت پروانه می کند
برگشته ام ز راه سفر، خسته و غریب
چشم انتظار عشق تو، پیمانه می کند
در آسمان...
در کوی عشق، دل به تمنا نشسته است
در هر نگاه، راز شکیبا نشسته است
چون شمع شب، به سوز و گدازم در این سرا
آتش به جان و عشق به دنیا نشسته است
ای دل، به باغ وصل تو را می برند بهار
هر گل به ناز و بوی...
عاشقش بودم ولی او هیچ در جریان نبود
برخلاف حال من او هیچ هم حیران نبود
هر چه از زیباییش گویم زبانم الکن است
در کمال و معرفت همپای او خاقان نبود
گفتم از عشقم برایش در شب پائیز و سرد
مست عشقی که بدون او مرا پایان نبود
نیش...
بشکن بشکن
باز آبان شد که گرمای تنت را حس کنم
نقش گل در انحنای دامنت را حس کنم
هر سحر از کوچه باغ شهرک دلدادگی
عطر یاس و ارغوان و سوسنت را حس کنم
در فضای آسمان سرد شب های خزان
اختران عاشق چشمک زنت را حس کنم
هیچ...
جلوه پگاه
یادت نمانده این که نگاهی کنی مرا
مهمان بزم خاطره خواهی کنی مرا
با غمزه های فتنه گر دلبرانه ات
دلبسته ی خطا و گناهی کنی مرا
گفتم برسم اینکه قدم بر سرم نهم
تا انتهای حادثه راهی کنی مرا
میرفتی و سپاه شلالی به پشت سر
تا...
دزدید
وقتیکه چشمان مرا هم خواب دزدید
عکس تو را از چارچوب قاب دزدید
من ماندم شب ماند و یاد خاطراتت
ته مانده ذهن مرا شبتاب دزدید
زیر سرم بالشتی از پرهای قو بود
جآئیکه باد از گوشه ی تالاب دزدید
در انحنای شاخه های بید مجنون
آرامشم را حسرت...
نفّاش
با قلم
تریاک،
دودمی کشید!
با مزرعه هایِ سبز از ترانه می آیم
لبخندزنان، به شوق گرم خانه می آیم
با خاطره ها، کنار رود و چشمه می رقصم
از آینه تا طلوع، بی بهانه می آیم
یک دشت شکوفه چیده ام برای دستانت
در خواب نجیبِ ماه و هر جوانه می آیم
این بار...
مجالی نیست
دو زلفت را طناب دار من کردی ملالی نیست
جوابم را گرفتم از دل تنگم سوالی نیست
میان ضجه های مانده در پس کوچه حیرت
به پای کشتگان چشم تو قال و مقالی نیست
کنون بگذار رقصم را ببینی گاه جان کندن
برای مانده بر داری از این...
💕💕💕💕
آمدی وقتی که دیگر بی نهایت دیر شد
آن جوانی که رهایش کرده بودی، پیر شد
آفتاب انتظارت آن قَدر تابید که
پهنه دریای عشقم عاقبت تبخیر شد
من همانم که پُر از شور رسیدن بود؟ نه
از تمام زندگی چشم و دل من سیر شد
شور و شوقِ...
شبی آهسته رفتم تا به کویش
که بینم مخفیانه خال رویش
ز در بالا که رفتم بهر دیدار
شدم مدهوش تا خوردم به بویش
گردنبند الله
شروه می خوانم برای عمر کوتاهی که هست
شعله می گیرم به پای بغض همراهی که هست
با سکوت بی سرانجام شب و یاد سحر
نغمه می سارم به وقت گاه و بیگاهی که هست
با شباهنگام سرد و خلوت ویرانه ام
قصه می گویم به گوش دلبر...
عاشق فصل بهار وگل وسرو وچمنم
شاعرم شاعر باران ونسیم سحری
عطر گلزار وپراکنده به هر رهگذرم
دل ودین باخته ی دلبر شیرین شکری
حس پاییزی من عشق بود همراهش
عشق شرح دگری بهر تو و من دارد
وهزاران غم واندوه است اندر راهش
عاشقی شور وشری خاص به دامن...
موج موهایت شبیه شعرزیبامیشود
خوب میدانم دلم یک روز دریامیشود
آرزوکردم توراچون رودهرجایی که شد
درمسیرقلب من یک روز پیدامیشود
دردهایم گرچه بسیارند امالحظه ای
باطلوع چشم های تومداوامیشود
روبروی چهره ات درآینه زل میزنم
تاکه دل ازعشق تو بی تاب وشیدامیشود
مهربانی کن به این دل،که هزاران سال را...
تاراج ..
بسمه تعالی
دست باید شست روزی از سر و سامانِ خود
خرج کمتر کن برای زینتِ ایوانِ خود
ساده لوحی که برایش شهوت انگیز ست خواب
خصم را بیدار می سازد به قصدِ جانِ خود
از تغافل گُل زند بر رخنه ی زندانِ خویش
آن که می کوشد...
« نیویورک»
درد به استخوان رسیده ؟!
نه؟
می خندم !
از ته گلوی بسته ام
با زهرِ لبخندم
رو به رو!
مثل نیویورکی که نیامدم...
مثل تهران که هرگز ترک نکردم...
ناخوشی
مزه ی هر روز است
می بلعمش
مثل قرص تلخی که اجباری ست
بخند!
بخند تا سرت...
الا ای دلبر شیرین، بیار جام و بنشان غم
که دل در دام عشقت شد، چو مرغی در قفس بی دم
به بزم یار بنشینیم و از می عشق نوشیم ما
که این دنیا فریبنده ست، چو خوابی در شبان مبهم
به هر کوی و گذرگاهی، ز رخسارت نشان دارم...
تو نباشی...
چه بخوانم که به پایان نبرد حوصله را
چه بگویه که زبانی نگشایی گله را
تو در آنسوی جهانی و من این سوی جهان
چه کسی خواسته تا طی نکند فاصله را
کو نگاهی که هوایی نکند جان مرا
کو نشانی که به مقصد ببرد قافله را
ما...