متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
اسفند... کودک معصومی که دست در دستان بهار دارد
اسفند، آخرین نفسهای زمستان را در آغوش میکشد و دستهای کوچک و سردش را به گرمای بهار میسپارد. ماهی که نه زمستان است، نه بهار... میان این دو ایستاده، معصوم و بیادعا، مثل کودکی که میداند وقت خداحافظی رسیده اما هنوز...
باید که راه خانهی ما را بلد باشی
آیین و رسم دلبریها را بلد باشی
پیراهن عشق و جنون را پاره کن یک شب
خوب است حاشا چون زلیخا را بلد باشی
از گرم و سرد زندگی راه گریزی نیست
باید که این گرما و سرما را بلد باشی
دنیا...
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
جانم تویی ای گل ولی از،دست دوری
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم بخواهی یا...
در پی حادثه آمد که شود جان دلم
و پس از خود ندهد راه به مهمان دلم
قبل از او عقل فقط منبع تصمیمم بود
چشمش آموخت کنم گوش به فرمان دلم
انقلابی چو زن و زندگی و آزادی
شوری انداخت به هر نقطه ی ایران دلم
آمد و پا...
به تماشای تو قانع شده ام هر شب و روز...
چون که دستم به موهای پریشان تو هرگز نرسد...
نه بدبینم نه خوشبینم تو را با چشم دل دیدم
نمیدانی نمیدانم چه شد ای گل تو را چیدم
رفــــــت...
بی آنکه بداند همه دنیایم بود...
گر به کوهی گذرت خورد به فرهاد بگو
شوقِ شیرینِ تو در شورِ ادیبانه ماست
دلم بهانه می کند طلوع دیدن تو را
تا به کجا دلم کشد ، حسرت دیدار تو را
ماه من ؛
در آسمان آبیم
چه زیبا نظاره گر
به دل نشسته ای
در این قبیله که دیدار روبرو جرم است
زبان دهکده لال است و گفتگو جرم است
بروی شانه طوفان رها نکن دیگر
حریر ملک ختن را که مو به مو جرم است
اگر چه حضرت حافظ وصال می طلبد
بگو به خواجه حذرکن که آرزو جرم است
نگو که سیب...
امشب تـو بیـا دمی هماغوشم باش
همصحبت شبهای غزلپوشم باش
از باده ی بوسههای خود مستم کن
آرامـش جـرعههــای دَمنوشم باش
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من که..
سرمای تاریکی اتش نبض را به اسارت گرفت
که خانه ای رنگین کمان پس از زمستان سردخانه ای رنگ ها شد
ترک من کن سبز خوش رو
ترک من
که مبادا سرمایی صدایم ذوق غنچه ای شادت را به انجما ببرد...
بچه که بودم زخمی میشد م ،درد می گرفت
مامان میگفت بزرگ میشی یادت میره
مامان بزرگ شدم ولی ارزوهای زخم های بچه گی را دارم این زخم های بزرگسالی درمان نداره،فقط درد داره
بیایم یکم عقب تر دوباره روز تولدت ، کارت بابات دستت بود و رفته بودی بیرون خرید قرار بود کلی چیز بخری که فقط یبار ازشون استفاده کنی ، چقدر باهات حرف زدم تا متوجه بشی که کارت اشتباهه و اسراف نکنی ، یادمه اولاش اصلا به پوشش اهمیت نمیدادی...
تو به من
واژه ی دوستت دارمی
بدهکار هستی
که مُرد
پشت پرچین خیال تو
شانه ب شانه قدم برداریم
نه
سایه ب سایه …