متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
من با دلتنگی هایم میانه یِ خوبی ندارم
سلاحِ نبودنت را زمین بگذار
عجالتاً ؛
صَلاح همیشه در این است که بمانی
که دوستت داشته باشم
که دوستم داشته باشی
عشق ؛ اتفاق شگفت انگیزی است
ما این همه راه آمده ایم که با هم
جهانِ دیگری را بسازیم
✍️اسماعیل...
وقتی خیلی کوچیک بودیم
همیشه ادای آدم بزرگ ها رو در می آوردیم
یکم بزرگ تر شدیم، آرزوی بزرگ تر شدن می کردیم
الان که بزرگ شدیم، خیلی دلمون می خواد خواب بچگی هامون رو ببینیم
چون اون روزها پر از شادی و بی خیالی بود،
یادآوری اون لحظات می...
طاقت فرساست و جان آدمی را به لب می رساند…
عشقی که اعتراف آن دشوار باشد
عاشقی پنهانی دنیای خودش را دارد…
زمانی که از دور نگاهش میکردم هربار بیشتر و بیشتر دلم برایش می رفت
هربار بیشتر از گذشته دلم دیدار با او را می طلبید
هردفعه میلم به...
صبح است و دلم پر از هوایِ عشق است
چون بلبلکان پر از نوایِ عشق است
سرشارِ غزل هستم و دل، کوکِ غزل
این کوکِ دل و غزل ، عطایِ عشق است
بادصبا
بویِ گل و یاس و نسترن دارد صبح
لبخندِ قشنگِ یاسمن دارد صبح
مستانه تر از چکاوک ای عشق دلم
هر لحظه فقط با تو سخن دارد صبح
بادصبا
تو همان جان منی
نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام
فرسنگ ها هم که دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت کنار رویا هایم
دست های دلواپسم را
قفل می کنم به بودنت..
تو
همان جان منی
که گاهی می رسی به لبهایم...
دوستت دارم جان...
یقین در ایران زندگی میکنم اما نمیدانم چرا غزه کرده ای ساحل زیبای دریای مدیترانه عشقمان را ...
کاش هم مرز مصریِ دلت بودم نه مرز اسرائیلی ش.
شده ام فلسطین بی پناه...
عشق قمار است (:
یا زندگی میسازی ...
یا جوانی میبازی
حضرت یار
به تو قول خواهم داد آوازه ی عشق ما تا بی کران ها خواهد پیچید
اگر دست به دست من بدهی و همراه شوی
بعد ها از علاقه ی ما حرف ها خواهند زد
عشقی هم چو عشق احمد به آیدا
بلکه شیرین تر و پایدار تر از...
نامه ی اعمال ..
بسمه تعالی
بسته ام با دست هایِ ناتوانی ، بالِ خود
چون ندیدم حاصلی از قیدِ قیل و قالِ خود
بی نیاز از سایه ی بال هما شد دولتم
تا کشیدم از مناعت ، سر به زیر بالِ خود
کوته اندیشی که نفرستد به عُقبی توشه...
عاشق شوید
عشق
مرگ را می تاراند...
آریا ابراهیمی
عشق یعنی دستانم را بگیری
نگاهم کنی بگویی
من به بودنت قانعم
حتی اگر سهم من از تو فقط
لمس چند لحظه دستانت باشد...
این روزها عجیب دلم تو را می خواهد
دوست داشتن های تو را...
و دوستت دارم گفتن های تورا ،۰۰۰!
کاش میدانستی خنده هایت احاطه کرده است تمام جهانم را
به تو می اندیشم
ای فراتر از هررویا
به لمس انگشتانت در لابلای گیسوانم
به گرمای آغوشت به شیرینی لبخندهایت
کاش میدانستی چقدر غروربرانگیزاست
عاشقی باتو.....
درمیان مردمانی که چیزی از عشق نمی دانند.
بامن حرف بزن شاملوی زندگی ام...
از چشمانت پیداست
که تو هم خیلی مرا دوست داری!
فرار از عشق ممکن نیست،
هرچه قدر هم بر عشق زنهار کنی
باز چشمانت اقرار خواهند کرد،
لذت یک عشق پنهانی را!
چرا با شرم از بین می بری،
این احساس پر از لطف و مهر را؟!
کافی ست!
بگشای...
فرض اینکه
اصلاً تو دلت نمی خواهد دوستم داشته باشی
پس چرا قلبِ بیشعورِ من
برای دوست داشتنت پافشاری می کند ؟!
یک جای کار می لنگد
یا تو این منِ دیوانه را دوست نداری
یا بی گمان ؛ من دیوانه ام
----------------
اسماعیل دلبری
روی دفتر، لای دفتر، پشت دفتر، پس کجاست؟ /
شاخه گل های سرودن: «عین و شین و قاف» کو؟؟
«آرمان پرناک»
با رویاهایت در من ببار
و کار عشق را یکسره کن
این روزهایم را
برای تو نگه داشته ام
تا زیباترین شعر جهان را
با بوسه ای از جان من بیرون بکشی
با رویاهایت در من ببار...