100 متن کوتاه آینه ۱۴۰۳ جدید 2024

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

زندگی مانند یک آینه است
هنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد

من که از خود بیزارم!
تو چرا آینه به دست
روبرو ایستاده ای؟

زندگی همانند آینه است
اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد می‌گوید ...

درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟
تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست

درون آینه ی رو به رو چه میبینی
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی
تویی برابر تو چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی...

دردهایم
زبانم را جویده اند
در اندوهِ دستهایم
پاهایم
فرو ریخته اند
از برابر آینه
عبور میکنم
چقدر پلاسیده است
گربه ی ملوس ِرویاهایم!

روزی که
دلت برایم تنگ شد
روبروی آینه بایست
وَ
ایستاده برای غرورت کف بزن .

دیروز، غرورش همه جا ورد زبان بود
حالا جلوی آینه، هم قدّ خودش نیست...

فاصله ای بینمان نیست
رخ ب رخ در آینه ی خیالمی
بی هیچ نقطه ی سیاهی

سه زن در دنیا زیباترینند:

مادرم

سایه اش

انعکاس تصویرش در آینه...

روز مادر مبارک

اونی که همیشه کمکت میکنه تو آینه ست..!

آینه چیه؟
بیا من نگات کنم
از خوشگلیات بگم!

حسرت دیدار دارد دلم!
با سنگ انتقام نشکن این آینه را...

تصویر درشتی از غم شدیم
‎و آینه تعبیر خطرناکی از ماست ‎

آه ای یقینِ گم شده! ای ماهیِ گریز!
در برکه های آینه لغزیده تو به تو!

من آب گیرِ صافی ام، اینک! به سِحرِ عشق!
از برکه های آینه راهی به من بجو!

چشم از پنجره بردار
منجی
در آینه است

تو رو به روی آینه می ایستی
من،دست به سطح مقوایی ات می زنم،
سقوط می کنی!

تصویر درشتی از غم شدیم
و آینه
تعبیر خطرناکی
از ماست

در آینه ات
خودم را می بینم ای ماه
میان این همه ستاره ای و
باز تنها

اینکه خودم را
هروقت درون آینه می بینم
یاد تو می افتم،
یعنی چقدر عاشق توام
کجای تنم دنبالت بگردم که نباشی؟

کاش آن آینه ای بودم من
که به هر صبح تو را می دیدم...
می کشیدم همه اندام تو را در آغوش...
سرو اندام تو
با آن همه پیچ
آن همه تاب...
آنگه از باغ تنت می چیدم
گل صد بوسه ی ناب...

زندگی یک آینه است و ما در رفتار دیگران
بازتاب کارهای خودمان را می بینیم

اسکاول شین
چهار اثر از فلورانس

سرخی به انار بازگشت
سیاهی به شب
نارون ها سبز شدند
و دریاها آبی
یک زن رو به آینه ایستاد
و جهان را با رنگ
آشتی داد ..

آینه بهترین دوست من است چرا که وقتی گریه می کنم هرگز نمی خندد.

هُرمِ نگاهت
به جیوه های آینه
وفادار تر بود
که اینگونه عاشقانه
ماندگار شد

زندگی همانند آینه است ، اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد می گوید !

چقدر زیباست ...

که در دوره زنگارها

خود را

در چشمان زلالی

همچو یک آینه دیدن .

امروز در آینه تو را دیدم
هرچه زمان میگذرد
کم رنگ تر میشوم...

کسی در آینه ست ،

من نیستم

جلوی آینه می نشیند
چشمان اشکالودش را پاک میکند
دستی به صورت خسته و پژمرده اش میکشد!
و در آخر آنقدر زیبا می شود که هیچکس
نمیفهمد خسته ترین دختر جهان است!

لپ های آینه را رنگ می زند

آشفته زنی

هرروز

زندگی مانند آینه است ؛
اگر به آن لبخند بزنید ، به شما لبخند خواهد زد

محبوب من، زیباترین آینه چشمهای شما بود
زمانی که خودم را در آن می دیدم!

ای کاش آینه بودم !
تمام قد
چسبیده به دیوار اتاقت
هر روز می دیدمت
بی آنکه بدانی
بی آنکه ببینی


مجید رفیع زاد

یک عالمه اشک از دلت می گیرند
هی آینه در مقابلت می گیرند
خورشیدِ بزرگ من کمی همّت کن
دارند به سادگی گِلت می گیرند
 

در آینه
عکس خویش می بینم
کاش، عکس این بود
حجت اله حبیبی

لحظه هایم را جذاب کن
مانند تبسمی
که بر روی لب هایت نقش می بندد
آنگاه که به آینه خیره می شوی
و آن محو تماشای
طرح لبخند تو می شود


مجید رفیع زاد

آینه آهِ مرا بر دلِ خود حک می کرد

هر که جز آینه دیدم که به من شک می کرد

سید عرفان جوکار جمالی

دی شد حدیث جوانی و بسر رسید بهار عمر
به آینه قسم که دگر ننگرم روی ماه خویش



فیروزه سمیعی

کدام من؟

آینه تصویرم را انعکاس نمی دهد

بی سبب نیست
که در آینه می خندم ، شاد
عکس زیبای تو
در آینه ی دل افتاد .
حجت اله حبیبی

در چروک های آینه
پیر می شویم
در غبارِ اشک هایِ نادیده
دفن،
خوشا گریز
خوشا گُسستن ...