متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
کجایی بی تو تنها ، بی تو پر غم
به تنهایی نشستم غرقِ ماتم
دلم بی تاب و هجرانت شده درد
بیا جانا ! بیا ای همچو مرهم
بادصبا
تو می روی ، امّا ، غبارِ غم ، همدم جانم می شود ، ِکویر اندوه ، صبح امیدم را می خُشکاند ، دیوارِ تنهایی ، پرنده ی خوشبختی ام را ، به دار می آویزد ، و سیل اشک ، باغ زندگی ام را ، به تاراج می برد...
جنس دل هایتان از چیست که تنگ نمی شود؟؟
مگر شهر شما شب ندارد ؟؟؟
پس چرا دلتنگ نمی شوید؟؟
ما ادمای تنهایمون بودیم:)
شورِ رویای این زنِ تنها/ کاش چونان شقایقی زیبا/
سرخ می ماند و با تبی گیرا/ می سرود از، دلی که مردادی ست/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
راستی
تو می دانی
من تنها زنی هستم در این دنیا
که شب ها
وقتی آخرین نفس های امیدم را می کشم
و از لحظه های خاکستری جنگ می گریزم
و از ازدحام آدم هایی که فقط هستند
تا روحم را بخراشند
و قلبم فشرده می شود از دردهای مزمن...
تو نباشی، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
ماه چه زیبا بود...
اما ماه تنها بود...
ماه،بیخیال..هی..
ستاره.به خواب..
اما من دیدم ماه پشت ابر ماند..
و باز من ..
با این سیگار لعنتی ...
راه خودرا خواهم رفت...
رسیدم...
روشن شد....
بیدار شدم....
ماه دیگر پشت ابر نبود..
شاید،.
نه،،،
قطعا.،.،
ایراد من این بود...
که ماه...
تو نباشی
همه جا تنهایم
با خودم بودم..
تنهایی مخملی..
حس خوبی شد..
آدمک هوا پَسِ
آدمک هر چی دلِ تو قفسِ
آدمک دِلا میخوان عاشق بشن
اما عقلامون میگن دیگه بَسِ
آدمک زخمِ زیادِ رو تَن ها؛
لاجرم همه مونُ کرده تنها
شیمارحمانی
شاخه ی تنهایی
که هر روز
چند پرنده می زاید و
آسمانم را می لرزاند
می کشد سایه ی قدیمی را
بر صفحه ی کاغذ
به دیدنم که آمدی
ترکه ای انار بیاور
تا شلاق شود بر دستم
باید اسمت را با لهجه ی
پاییز بنویسم...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۴/۲۶
تنهایی
دست های لرزان من است
بعد از تو
هیچ عصایی
دلم را قرص نکرده......
محمدرضا سلطانی
یه روز، تنهایی ات رو، تنهاییم رو...
دعوت می کنم به یه قهوه
یه قهوه ی تلخِ تلخ!
من با حرفام، تو با خنده هات
شیرینش می کنیم:)
حرفهایى در دل هست
که توان گفتنش نیست
شاید هر روز آنها را برایت به قلم آوردم
مثل عشق پنهانى...
دوست داشتن ها...
بوسه هاى خیالى...
مى ترسم از تکرارِ این کلمات
چون خوب میدانم از بیانِ احساساتم
بر نیایم.
ترس از تنهایى ...
بى تو بودن جانم را به...
بگو حرفِ قشنگِ مهرَبانی؛
که پُر گردد دل از، حسّی نهانی!
زمانی که: دلم بسیار تنهاست،
مرا سرشارِ خود کن؛ می توانی!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
مرده ای در تحرّڪم انگار
حسرت گور در دلم مانده
دیگر از زندگی شدم ،،،ارضاء
جای چنگش به گُرده ام مانده
مثل دیوانه ها شدم ،،، انگار
با خودم حرف می زنم گاهی
اینهمه اسم توی گوشی تو
تا بفهمی چقدر تنهایی
کافه ای دنج ...شهرک ولیعصر
ساعتِ پنج ونیم...
«تنهایی»
با لبخند های تو
معنا می شود
روح، روح است
چه یک پیکر
چه صد پیکر
علیرضانجاری(آرمان)