امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم...
من...از قیدت...نمی خواهم....رهایی...
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان هنگامه رهایی لبها و دست هاست عصیان زندگی است در روی من مخند! شیرینی نگاه تو بر من حرام باد! بر من حرام باد از این پس شراب و عشق! بر من حرام باد تپشهای...
هرچند امیدی به وصال تو ندارم ........ یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم.......
هرچند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم.