متن دلتنگی شبانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی شبانه
بمان، مگذار که با فکر خیال تو و چشمات.
دلتنگ ترین آدم دنیا شوم امشب.
با خیالت
سَر می کنم
لحظه های تنهایی هر شبم را
و می نویسم
غزل عشق را
بر تار و پودِ وجودم
تا آن زمان که بیایی
و بخوانی واژه واژه ی آن را
از وقتی چشماتو دیدم،
بی خوابی شده مهمون هر شب چشمام.
لابه لای خاطرات هر شبم.
گم کردم سیه چشم تو را.
شب من از غروب خورشید شروع میشود
و من می گردم کوچه های شب را
تا که پیدا کنم پیام شب بخیرت را
آن وقت است که گویی هجرانم به وصال می پیوندد
دارد احساسم، سپاس از «تو»؛ که گشتی یارِ من؛
گشتهای یارِ دلِ تنهای شببیدارِ من!
واسه دلتنگیِ شبهام،
تو رو هر شب دعا کردم.
بی خوابم و پیمانه شب یاد تورا در دل من مست و غزل خوان
خونابه چکان، ازدیده روان،چون خون ریخته دستان زلیخا،همچون پیراهن پاره یوسف
برتن این دل خسته بیمار و مریض،
عشق ممنوع تو را من ندانم که چرا جا میکند
شب استو، بیقراری، سهم دل شد
دوباره، انتظاری، سهم دل شد
ستاره، در ستاره، چشمکِ مهر
و حسّ بیشماری، سهم دل شد
در شبِ بیتابِ احساسِ دلم
نغمهگر شد، شورِ حسّاسِ دلم
تقلا می کنم هر شب که اشکم را بپوشانم
به یادت نیمه های شب چونان موج خروشانم
چه بی رحمانه غمگین است شبی که،
نتابد روی همچون ماه تو در آن.
مراشوراست ونشاط وتنهایی
و لبخندهای گمشده
درهمین نزدیکی شهر گریه ها
درشهر ی که هرشبش گویی هزار و یک شب است
و رنگین کمانی از آشوب دلها و رقص شاه پرکهای رقصان خیال
خواهش های شبانه ام نیازمن است در اندیشه تو با یک دنیای ممنوعه
#شب ۹۷
از نردبان شب
پائین می آیند
دردهایی
که آشیان کرده اند
در شبهایم
ای خفته در خیالِ منی خسته، شب بخیر
یک دل نه، صد دلم به تو وابسته، شب بخیر
من تا سحر نشسته به درگاهِ وصل، تو
خوابیده، آرمیده چو گلدسته، شب بخیر
تو! خواب مثلِ حوریو در پُشت ابر، من
چشمم به سقفِ خانه و در بسته، شب بخیر
باز...
بخت خوش ، رؤیای من ، خواب بود
ماه در آغوشِ مه ، نایاب بود
چشم بستم ، شب شکفت ، بیصدا
صبح اما باز هم در خواب بود
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم
هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب...
بی رخ ماه روی تو.
شب به چکار آیدم.
پلنگِ خوش خیالِ شب !
ماهت را بردهاند
تو در این تاریکی
به کدام قابِ محال،
روشندلی ؟
شب هم هرشب בر خیالات خوב ؋ـکر مے کنـב ما را مے خوابانـב
ـבگر نمے בانـב غم ما را سال ها ست بیدار نگه می دارد..
**«باران:
ترکیبی است
از شب و بوی خاک
در خمیازه ی پلک تو
با پنجره هایی که از فرط انتظار
خط خطی اند
تا ...
در چهار زاویه ی این شیشه
راست ترین خطِ تنهای ام
را کج کنم»**
تا صبح، قطره قطره به روی مزار خود
بی تو شبیه شمع، سراپا گریستم.