متن جدایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جدایی
دلخوشی هامون ساخت چین
گرفتاری هامون ساخت ژاپن 🤕🥲
پوست ادم هر ۷ سال یکبار به طور کلی عوض میشه
چقدر خوشحالم روزی پوستی خواهم داشت
که هرگز آنرا لمس نکردی 🖤🥲
اونجایی که صیاد عزیزی میگه ..؟؟؟!!!
کاش می دانستم بعد از مرگم آخرین سیاه پوش کیست ؟
تا قبل مرگم جانم فدایت میکردم 🖤👑
آدم دل مرده .....
ترسی از مرگ ندارد ...❤️🩹🫠
سنگین ترین جمله ای که شنیدم ...
یه روانی تو راه رو بیمارستان داد زد
اگه اون برگرده من خوب میشم 🖤😥
دیر شد
دیگه آمدن و بودنت هیچ چیزی رو عوض نمیکنه
نیا 🥀🖤💔
زمانی که چشمانم، محوِ آسمانِ آبیِ چشمانت، بشود؛ قلبم به اندازه ی تمام خاطرات،بین مان، حصار جدایی می کشد. باورش سخت است اما؛ زمان زیادی گذشته است که عشقِ من، از نظر همه؛ پنهان مانده است.
اکنون؛ قلبم را ببین که چگونه در انتظارِ دیدنِ همتایِ معنوی اش؛ چنین فرسوده...
دنیا قشنگه ولی به ما چی .......؟
صیاد عزیزی 🦕🦒
اونقدر دوسش داشتم که
هرروز بارها به خدا میگفتم قربونت برم من
چه خوبه که آوردیش تو زندگیم
ولی با کارایی که باهام کرد
روم نمیشه ازش با خدا حرف بزنم
روم نمیشه بگم همه اون دوست داشتنا الکی بود
روم نمیشه بگم گول خوردم
فقط بغض میکنم بی صدا...
اولش خیلی ناراحت شدما
ولی بعدش که فکر کردم دیدم
بودنت چی به زندگیم اضافه کرد
که نبودنت ناراحتم کنه؟!
اینوسط فقط من بودم ، همش من بودم
اونی که عاشق بود من بودم
اونی که وجودشو گذاشت وسط من بودم
می دونی اونقدر بودم که نذاشتم نبودنم حس شه...
بابا میگم خسته نشدی تو خسته نمیشی از دوری من که دارم میمیرم من که نمیتونم تحمل کنم
اگه برای اخرین بار وقتی چشمات باز بود میومدم کنارت بهت میگفتم نرو چطور میخوای ترکمون کنی بعدشم بغلت میکردم ولی چرا اینکارو نکردم چرا ترسیدم چرا نیومدم جلو چرا فقط نگات...
تو همون آدمی بودی که دستمو گرفت
و منو از جهنم کشید بیرون
بهشت رو نشونم داد
تموم حس های قشنگ رو
آرامش رو ، خوشبختی رو
ولی آخرش با همون دستات
منو پرت کردی تو جهنمی که
خیلی بدتر از جهنمیه که
ازش بیرونم کشیده بودی ...
فرشته مقتدر
یه روز میاد که من بی حس میشم
زمان دردمو خنثی می کنه
دیگه همه چی عادی میشه
اونروز تو به خودت میای میبینی
هیشکی مثل من دوست نداره
دلت تنگ میشه واسه حرفای قشنگ من
دلت تنگ میشه واسه صدام واسه نوشته هام
واسه همه خاطرات قشنگی که باهم...
هوای جمعه هق هق بغض شکننده ایست خیره در نگاهی دور
که واژه ها را از حنجرهء خیال
به نگارش ِ عمیق دلتنگی میکشاند
و بر دفتر سپید اندوه
شعر حزین جدایی می سراید
جای خالی تو ...
شعر نمیشود که سطر های انتظار سیاه را دونه به دونه پر...
بیا جاهامونو عوض کنیم
من دروغ بگم تو باور کن
خیانت کنم تو چشاتو به روش ببند
بازیت بدم تو فکر کن واقعی دوست دارم
بی محلی کنم تو بیشتر سمتم بیا
بیا کمی جای من باش شاید
درد منو احساس کنی
بیا جای من باش منم جای تو
ببین...
بهش گفتم مهم نیست تهش چی میشه
مهم اینه الان حالمون باهم خوبه
اونقدر همه چی خوب بود که به بعدش فکر نمی کردم
خیال میکردم حتی اگه نباشه بازم روزایی که باهم داشتیم
میشن بهترین روزای زندگیم که تا آخر عمرم
فکر کردن بهشون لبخند رو لبام میاره.
ولی...
من تا جایی که تونستم باهات خوب بودم
تا جایی که تونستم دوست داشتم
اونقدر بهت خوبی کردم که اگه یه روز بد شدی
مقصر من نباشم
که اگه یه روز خواستی بری دلیلی نداشته باشی
من هیچ بدی در حقت نکردم
فقط زیادی عاشقت بودم و این زیادی دوست...
وقتی ازش خداحافظی کردم خندید
راستش رو بخوای دلم براش سوخت
چون میدونستم پیش خودش فکر می کنه
اینبار هم مثل دفعه های قبل یا خودم سمتش میرم
یا اگه بیاد قبولش می کنم و دوباره همه چی مثل سابق میشه
فکر می کرد چون عاشقش هستم هیچوقت نمیتونم ازش...
چشم در چشم تو دوختن، مارو بَس
چشمِ دل روشن زِ رویت، مارو بَس
گرچه دورست دستِ تو از دستِ من
این چنین دوری زِ دستت، مارو بَس
بمیرد آنکه جدایی را بنا کرد....