متن دلتنگی عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عمیق
از تو خوشنود بودم و
خوشنود خواهم ماند
تا قیامت حلالت کردهام!
آنقدر زخم و درد و بلا در تن و جان و روحم هست
تو هم افزودم بر آنها...
مدتها بود
مرده بودم،
فقط
کسی نبود
چهارپایه را
به وقت مرگم
هل بدهد
اغوشت ماـבر ،בرمان زخم هایم است
سـ؋ـت בر آغوشم بگیر ،زخم هایم مے سوزـב..
به وصال تو رسیدن رویای هر شب است
«شوریدگی»
در این شام تار،
در پشت پنجره نور،
که باد از میان شاخههای بید میگذرد
و آه تو را به ارمغان میآورد از دور،
لبخندی بر لبانم نقش بسته؛
اما، چه کسی میدانست برای آخرین بار!
درد تو،
مانند برفی سنگین،
بر شانههای من میبارد،
مینشیند و سنگینی میکند....
تو بلد بودی نکاری، که عادت ندم به ریشه داشتن...
ولی من هنوز
به شکفتنت،
هر بهار،
دلخوشم
**سوختن**
زبانم سوخت،
و طعم جهان را گم کردم.
دیگر نه سیب،
نه بوسه،
نه باران...
هیچچیز مثل قبل نبود.
دلم سوخت،
و هیچکس نفهمید.
نه دستی آمد،
نه آوازی،
نه حتی سایهای بر دیوار.
حالا من ماندهام،
با زبانی که نمیچشد،
و دلی که دیگر
هیچچیز را باور ندارد...
در انتظارت چشم هایم خیس و بارانی ست
آنقدر بارانی که ترس سیل و ویرانی ست
سقف امید و آرزوهامان ترک خورده
آری ببین بی تو چقدر اوضاع بحرانی ست
فکر میکنم چینهای پیشانی ، بغضهای گره شده در گلو هستند که اندک اندک به سوی پیشانی هجرت و خانه جدید میسازند
خانه ام ویرانه شد،
وقتی نگاهت به نگاه دگری دوخته شد.
ندیدی اما،
قوارهی تنت شدم.
وجب به وجب،
خزیدم در تار و پود زندگیات.
تا عمق جانت، دلم ریشه دواند.
شدم بخشی از روزهایت،
اندازه و بیکم و بیش؛
مانند لباسهایی که هرروز به تن میزنی
و لمس آنها را روی پوستت حس نمیکنی.
- کتایون آتاکیشیزاده
دنبالَت دویدم…
نه از سرِ خواهش،
نه برای خواستن،
بلکه چون
تو همان نقطهای بودی
که جهان در من شروع میشد.
زمینخوردم،
سکوت دیدم،
سردی کشیدم…
اما باز،
بلند شدم
و راه افتادم،
چون حتی نرسیدن
برای من
نزدیکتر از بیراهی بود.
گاهی
پاهایم از توان میافتند،
گاهی دلم میگوید:...
سرد شو! ناسزا بگو! دلم را بشکن!
اما من،
حتی در زمستانِ تو
دست از شکوفه کردن برنمیدارم.
نه توانِ نامهربانیست در من،
نه رغبتِ نبخشیدن—
من،
تنها سلاحم عشق است؛
زخمیست که نمیپوشانم،
رازیست که هرگز پنهان کردنش را نیاموختم!
باور کن،
من از تبارِ آن دلدادگانیام
که حتی...
سال ها
لب بسته بودم ،
از سخن ،
از شعر،
شور
بی هوا ، وارد شدی
چشمم ویالون می زند.
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....
مایم و همان حسرت پنهان نبودن تو در آغوشم.
رو به انتهاست این قصه سرد و سفید
بیا و باز کن ، قفل زمستان دلگیر را،
که سالهاست خاطرات مان در کوچه های
دلتنگی گم شده است.
نوروز خجسته بر شما فرخنده باد.
چه بی رحمانه دلتنگ شده، این دل دیوانه.
چند بار؟
با من بگو
از چشمهایم
چند بار دیگر باید سقوط کنم
تا از دست بدهد دنیا
اندوهش را؟
جسما نه اما روحا استخون هام متلاشی شدن
زیر خروار ها خاک ویرونم و بارونِ هیچ بودنی این زمین و تنی که نیست رو تر نمیکنه.
آه ای دریای بیکرانهی آسمانی و آبی!❤️
جاری شو؛❤️
و آتشفشانِ سوزانِ سینهام را،❤️
در بیکرانهات،❤️
محو بنمای!❤️
༺ زلـ؋ هاے پریشانم را ؋ـرش زیر پایت میکنم
نور چشماט بر انتظار نشستـہ را چراغ راهت میکنم
عمرربه باد رفته را فدای عمرت میکنم
گر نیایی به بالینم خودرا در آغوش خاک میکنم.
من همان ماهے بے تابے ، هستم
کـہ בر בریاے بی کران عشقت آرزوے غرق شـבن בارـב …