متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط سکوت با من بود.
گاهگاهی که تنم
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده میشد
شب هایی که بالشم
خیس میشد از اشک شبانه حسرت
فقط سکوت با من بود....
در سکوت غم زده، جامی ز چای
پاییز آرام، در خیال ما جای
برگ ها رقصان، در شوق وصال
درد دل با باد، در این فصل خاکسار
وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط سکوت با من بود.
گاهگاهی که تنم
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده میشد
شب هایی که بالشم
خیس میشد از اشک شبانه حسرت
فقط سکوت با من بود....
من مدتهاست که سکوت را بلعیده ام
میان تمام فریاد هایی که می توانند
یک شهر را ویران کنند
اسماعیل دلبری
یکی مثل تو رفت و شد کیمیا
یکی مثل من ماند و شد بی صدا
یکی مثل کفشی درون پات شد
یکی مثل من کیش در مات شد
خیالم تویی که شدی واژه ها
که جوشیدی از پشت آن پرده ها
بدون تو هر کاری غلط کردنه
بدون تو به...
چه رمانتیک است /
رسیدنِ باد /
به مانتوی ((«چشم دکمه ای»)) /
و تاکسی های شهر /
که لبِ پیاده رو
یک
به
یک
غش می کنند /
و چه رمانتیک تر است
سکوتِ من
و
سکوتِ خیابان !
«آرمان پرناک»
با دوچرخِ گوش ات /
تمامِ کوچه پس کوچه های پُرچانه را دور زدی /
یکبار /
یکبار از بن بستِ صافِ سکوتم گذر کن !...
«آرمان پرناک»
سکوت ما دلیل به فراموش کردنمان نیست
این سکوت از مرگ برای شما بدتر اگر سواد کافی برای فهمش را داشته باشید
سخن اموزنده از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده،دانش اندوخته علم روانشناسی)
فریاد از من ،
سکوت از تو،
من شرمسار سکوت خویشم
حجت اله حبیبی
عکس من ،
برعکس من ،
فریاد دارد
با سکوت....
حجت اله حبیبی
در سایه ی خاک، خفته در خلوتِ مطلق
زیباییِ خفته، تماشاییِ بی حد و حصر
در آغوشِ خاک، سیراب از بوسه ی باران
بهانه ای نهانی، برای شکفتنِ بی بدیل
زیباییِ خفته، چون گلی نو رسته در سکوت شب
بی خبر از هرج و مرجِ دنیا، در خوابی آرام و...
هیچ دردی کشنده تر از دردی نیست ک انسان را ب سکوت وا دار می کند..
مرگ بی صدا
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
عجب درد بی فریادیست سکوت ..
گویی زنده ،زنده خاکت می کنند..
گاهی در زندگی پر از حرفی ولی باید لال شوی…
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود
نه امسال، /
چندین سال است /
سارا /
سفره هفت سین اش را /
با سکوتِ دارا /
می چیند /
«آرمان پرناک»
دلم میخواد به زمانی برگردم که آدم های دور و اطرافم را درست حسابی نمیشناختم ، همان موقع هایی که از ته قلبم دوستشان داشتم و با تمام وجود بغل شان میکردم و از درد هایم بهشان میگفتم و درد و دل میکردم بی آنکه بدانم روزی همون آدما با...
چقدر سکوتت آشناست
در آن لحظاتی که بی کلام با هم بوده ایم
در آن تنهایی هایی که با هم سپری کرده ایم
در آن لحظاتی که کلمات نمی توانستند بیان کنند
اما قلب هایمان در آهنگ سکوت همدیگر را می فهمیدند
ما در تنهایی هایمان با هم بوده ایم...