متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
در میان شب های بی انتها
که صدای جنگ،
در گوشِ تاریخِ خسته
طنین می افکند،
سکوتی بلند
به انتظارِ فراموشی نشسته است.
آدمی،
کودکی در آغوش جهان،
گم شده در جاده های خون زده،
به دنبال نانی که طعمِ گرسنگی ندهد،
و آبی که رنگ اشک نباشد.
آیا امید...
دل به خلوتی چنین، چه آرام گیرد ای جان
در سکوتِ برگ ها، نغمه ای است پنهان
شمع ها به نور خویش، راز دل بگشایند
پاییز در هر برگ، درس عشق دارد نهان
دل از این جهان برون، سوی بی نهایت پر
هر نسیمِ سرد، گوید ز عشق، داستانِ دگر...
در دل سکوت، غمی جاودان،
چون برگ پاییز بر باد روان.
فنجان چای، داغ و خاموشی ست،
در ظلمت شب، حدیثی پنهان.
سکوت است و دل در زنجیرِ غم،
جهان چون خزان، در خود پیچیده ام.
به هر برگِ رقصان در دستِ باد،
نوای فراق است، در جان نهادم.
در این خلوتِ بی پایانِ راز،
چو چایِ داغ، دل سرد و بی نیاز.
شعله ی شمع، زبان ندارد به نوا،
دل اما...
کسی با سکوت آشنا نیست.
آدم ها تا از کارهایشان فارغ می شوند، تا از جمع هایشان جدا می شوند، مُجدانه خود را به کاری می گمارند.
کتاب ورق می زنند، فیلم می بینند، شراب می خورند،پشت هم سیگار می کشند، قمار می کنند، چه می دانم
از این جور...
بر درختان زرد پاییزان،
قصه ی عمر می خواند زمان،
باده ای در پیاله ی خموش،
در سکوت تو، مانده ای به نشان.
وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط سکوت با من بود.
گاهگاهی که تنم
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده میشد
شب هایی که بالشم
خیس میشد از اشک شبانه حسرت
فقط سکوت با من بود....
در سکوت غم زده، جامی ز چای
پاییز آرام، در خیال ما جای
برگ ها رقصان، در شوق وصال
درد دل با باد، در این فصل خاکسار
وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط سکوت با من بود.
گاهگاهی که تنم
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده میشد
شب هایی که بالشم
خیس میشد از اشک شبانه حسرت
فقط سکوت با من بود....
من مدتهاست که سکوت را بلعیده ام
میان تمام فریاد هایی که می توانند
یک شهر را ویران کنند
اسماعیل دلبری
یکی مثل تو رفت و شد کیمیا
یکی مثل من ماند و شد بی صدا
یکی مثل کفشی درون پات شد
یکی مثل من کیش در مات شد
خیالم تویی که شدی واژه ها
که جوشیدی از پشت آن پرده ها
بدون تو هر کاری غلط کردنه
بدون تو به...
چه رمانتیک است /
رسیدنِ باد /
به مانتوی ((«چشم دکمه ای»)) /
و تاکسی های شهر /
که لبِ پیاده رو
یک
به
یک
غش می کنند /
و چه رمانتیک تر است
سکوتِ من
و
سکوتِ خیابان !
«آرمان پرناک»
با دوچرخِ گوش ات /
تمامِ کوچه پس کوچه های پُرچانه را دور زدی /
یکبار /
یکبار از بن بستِ صافِ سکوتم گذر کن !...
«آرمان پرناک»
سکوت ما دلیل به فراموش کردنمان نیست
این سکوت از مرگ برای شما بدتر اگر سواد کافی برای فهمش را داشته باشید
سخن اموزنده از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده،دانش اندوخته علم روانشناسی)
فریاد از من ،
سکوت از تو،
من شرمسار سکوت خویشم
حجت اله حبیبی
عکس من ،
برعکس من ،
فریاد دارد
با سکوت....
حجت اله حبیبی