متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
چشم مست او نشد،
هرگز ز قلب ما جدا.
رها نکن دست مرا،
در این هجوم سرد تنهاییِ شب.
گاهی نبودن کسی، مثل سکوتِ شبِ بارانیست.
نه قابل فراموشیست و نه میتونی با خاطرهها جاشو پر کنی.
دلتنگی فقط مرور نیست.
یه جور زیستن بیصداست در امتداد حضورش.
در لحظههایی که هنوز بوی نگاهش به مشام میرسه.
کاش میشد فاصلهها رو با واژهای کوتاه کرد.
با یک "دلم برات...
من مثل خاکستر سرد اجاقی خاموشم.
با گرمای دستهایت قهرم
با خاطراتی که مثل خوره ، شبهایم را میجوند.
دیگر حتی گریه هم نمیفهمد چرا میآید!
شادی؟
شادی سالهاست از کوچهی من عبور نکرده.
تنهاییام را با هیچ صدایی نمیشود شکست.
نه با صدای تو ، نه با صدای هیچکس...
انگار که بخت با دلم یار نبود
چشمتپشتِ پنجره بیدار نبود
گفتم صدبار با رقیبم مَنِشین
گوشِ تو به حرفِ من بدهکار نبود.
بر شاخه ی صبح،آشیان ساخته اند
از چشمِ شکوفه ها دهان ساخته اند
هربار تورا دید دلِ من پَرزد
انگار تورا از آسمان ساخته اند.
خبرت هست..،
که معشوق منِ عاشق دیوانه دلی.
تو باشی وغزل صبحم چه عالی است
دو چشمت رنـگِ زیــتونِ شمالی است
برایــت چیـــده ام صـــبحانه ی عشق
بیا پیشــم فقــط جای تـو خالی است
خانه
تاریک است...
نه از نبودِ چراغ،
که از نیامدنِ یار
پنجرهای رو به خیابان
باز است
و باد پاییزی
پردهها را با خود میکشد
مثل دلی
که سالهاست آرام نگرفته
قلب یار
کجاست؟
در کدام کوچهی دور
میتپد
برای دیداری که نیامد؟
من
کنار همین پنجره
با چایِ سرد...
دیگر امیدی نیست...
نه چراغی در پنجره
نه رد پایی
در خاکِ کوچههای بیعبور
قطع امید،
چیزی نیست که با یک آه تمام شود
درست مثل
حسرت دیدار،
که سالهاست
بر لبانم مانده
و نگفته پیرم کرده است
تابستانهای داغ
یکییکی آمدند
با آفتابی سوزنده
که هیچگاه
دلِ یخزدهام را...
در کوچههای سرد پاییز
قدم میزنم
با خیالی
که سالهاست پشت پنجرهای بخارگرفته
چشم به راه مانده است
برگها
با صدای خشخش،
شعرِ خزان را تکرار میکنند
و عشق،
سوتوکور
در لابهلای دیوارهای ترکخوردهی خاطرهها
نفس میکشد
تاریکی شب
از لابهلای شاخههای خشکیده
سر میکشد به قلبم
مثل کابوسی خاموش...
عشق
مثل آتشی در جانم شعلهور است
وفاداری،
سنگینی بغضی که در گلوی خاطرهها گیر کرده
سوز محبت
میسوزاندم هر شب،
در سکوتی که از باران سنگینتر است
شرابِ تلخِ زندگی
به کامم نشست،
تلختر از هر واژهای که به زبان آوردهام
اما یاد گرفتم
یاد گرفتم که گذشت،
نه...
عشقم هر قطره اشکت
مرگ تدریجی من است
بیعشق
بیتو
چون شاخهای که آرام در باد میشکند💔💔
و من
تنها ماندهام با این غم
که عشق نبودنت را
در هر نفسی حس می کنم
عشق من
در نبودنت
چشمهایم پر از اشکهای بیپایان است،
مثل بارانی که هیچگاه تمام نمیشود.💔
بیتو،
قبرستانِ سردِ عشق است این دلم،
هر نفس، خاکسترِ خاطرههایت،
و هر سکوت، صدای مرگِ بیتو بودن💔💔💔
عشق جانم
بیتو بودن،
مرگِ آرامیست که
هر روز در رگهایم جاریست،
و من، در این سکوتِ بیپایان،
میآیم و میروم
میان سایههای نبودنت
عشق جانم
تو رفتهای،
و من ماندهام،
با هزاران سوال،
که چرا باید عشق،
به گورستانِ تنهایی بدل شود؟😭💔
سیه شد ز هجرت رخ روزهام
کسی بر تو کاش آورد سوزهام
عجب در نگاهت خمی داشتی
تو رفتی و من مست دیروزهام
عشقم
تو
همان سورهای هستی
که در میان تلاوت باد
برگهای خستهی پاییز
جان میگیرند
و من
در هر قدمِ با تو بودن
از قفس تن
رها میشوم
تا پرواز کنم،
با همان پرندههای آسمان
محدثه،
نام تو در وجود من جاریای
مثل آیهای آرام
که صدایش میپیچد
در عمق جانم،
میرقصد بر لبهای سکوت
نگاهت
وضوی بیکلام من است
هر نفس تو
دعاییست که
از آسمان به قلبم میرسد
بیتو
نمازم ناقص است،
بیتو
قبلهام گم میشود در تاریکی
آخر دنیا
یک لحظه صبر کن! به تماشا نشسته ام
دنبال کیستی تو؟ من اینجا نشسته ام
رودی که در هوای تو مانند ماسه ها
عمری به شوق ساحل دریا نشسته ام
تو در کنار زنبق و نسرین و نسترن
من در کویر واهمه تنها نشسته ام
گفتی بیا، به...
بهشت یا جهنّم
برایم تازگی نخواهد داشت،
وقتی
بارها و بارها
بهشت را در تبسّمت
و جهنّم را در درد و رنج هایت
تجربه کرده ام..