متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
گاهی برای تمام چیزها دیر میشود
کسی نمیداند کدام عابر
پشت باجه تلفن جا ماند
و کسی دیگر نفس نمی کشید که
جواب تلفن را بدهد
و باران همچنان و همچنان
بارید
🧠عقل میگوید:
بهار قرن جدید آغاز میشود...
اما وقتی که تو نباشی،
♥️قلب من پاییز دیگری است!
تو میدانستی چَشمانت تمام دنیای من است!؟
با این حال در یک چِشم بهم زدن،جهانم را از من ربودی
میدانی دلبرجانم،خاموشی چَشمانت پایان قصه پر رمز و راز عاشقیمان بود
میدانی
هنوز هم هر شب در سکوت و تنهایی هایم خاطراتمان را مرور میکنم
دلم برای صدایت،خنده هایت تنگ شده است
کاش میشد
پناه ابدی قلبت باشم
کاش برای یکبار هم شده طعم آغوشت را میچشیدم
گویا سرنوشت با ما یار نبوده است که اینطور ما را از هم جدا...
زیبای من
سناریوی فراق زیبا نبود.....
سپید و شکسته به رُخسارم نشست
دلخوشی ها را ،طوفان غمت به صخره ها کوبید وپارو شکسته به گل نشست
میدانی زیبا....
بعد از تو
رهگذر ها به شانه ام نمی زدند
کلبه انتظار عطر کهنه دلتنگی گرفته
خودکارم کاغذها را بی اختیار خط...
بعد از مرگم
خورشید
با طلوعی عاشقانه تر،
طعم لبخند یاس ها را برایت خواهد چید
آسمان در چشمانت
هزار دشت آفتابگردان خواهد کاشت
دست هایت،
معطر از ترنم سبز رود خواهد شد
آن روز
من از دورترین نقطه ی نامعلومِ ابدیت
در حال دوست داشتنِ تو خواهم بود
کنار...
اُرَدِّدُ طَرْفِے فِی الدُّنْیا، فَلا أَرۍٰ
وُجُوهَ أَحِبّائِیَ الَّذِینَ أُریدُ
هر چه در دنیا چشم خود را
به این طرف و آن طرف می گردانم،
چهره های دوستان خود را که جویای آن ها هستم، نمی بینم
زیباترین گره زندگی ام
گره دست هایمان بود !
افسوس که با رفتنت
بزرگترین گره زندگی ام را
رقم زدی
مجید رفیع زاد
الان چند روزه هوا ابریه
شاید حال دنیا مث من بده
دیگه رفتن تو که هیچ چیزی نیس
از این بدترش هم سرم اومده!
از این بدترش هم کشیدم ولی
به رومم نیاوردم این دردمو
نذاشتم که بی تابیمو حس کنن
شبایی که با گریه سر کردمو
لب پنجره م...
امشب ماه کدام آسمان شدی که من...بی مهتاب نگاهت...لالایی زنجره ها...بگوشم شیون تنهایی کوچه هاست...
تنهای تلخ...
می شود با همه وجود سالها
گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
ما تلاش کردیم اما روزگار نذاشت
إِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِ(علی علیه السلام)
همانا روزگار جدا کننده عشاق است
نگو روزی نباشم !
که شعرهایم مرثیه می شوند
و چشم هایم غرق در اشک ،
دست ها نوازش را
و لب ها بوسه را از یاد می برند
نگو روزی نباشم
پریشانم نکن
که پریشانی فقط برازنده ی موهای توست
بمان
و خاطراتت را به من هدیه کن
بگذار...
شانه هایت
اتاق خواب من بود !
چشم هایت چراغ خواب
و نفس هایت
قصه های هر شبم
افسوس
بر روی کاناپه ی تنهایی خود
غم نداشتنت را
در آغوش گرفته ام
اتاق خواب و
چراغ خواب نمی خواهم
نفس هایت را از من نگیر
که هیچ قصه ای برایم...
حکایت این روزهایمان،
حکایت کودکی است که برای اولین بار می خواهد قهوه را تلخ بنوشد. اما هربار که فنجان را نزدیک لبانش میکند، مردد تر می شود که طعم واقعی قهوه را بچشد یا دوباره شکر در آن بریزد که متوجه طعم تلخش نشود و باز هم خودش را...
دنیا برام شده مث کلاس درس
پ چرا زنگ نمیخوره؟
پس کی میام پیش تو ؟
اندازه شوق دانش آموزی حین
زنگ تعطیلی منم مشتاقم
ساداتم زنگ پایان فراق را بزن
تو که بودی کنارم، دلم قرص بود
تمام قرص ها جز قرص ماهت
ضرر داشتند !!
حالا که نیستی ببینی چگونه
قرص میخورم تا موقت آرام بشم
از درد فراق رویت🖤