100 متن کوتاه صبر ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن صبر برای اینستاگرام و بیو واتساپ
خدایا
امشب از تو
صبر میخواهم
به ما بیاموز در هر
شرایطی بدانیم
تو از همه مهربانتری
و هر آنچه
برایمان رقم میخورد
جز خیر و مصلحتمان نیست
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفت
از غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد
گذشت میکنم تا آسایش داشته باشم
به فراموشی میسپارم تا لبخند بزنم
سکوت میکنم تا با کسی بحث وجدل نکنم
چشم پوشی میکنم
چون هیچ چیز ارزش ناراحت شدن ندارد
صبر میکنم چون بینهایت به خدا امیدوارم
بر عشق تواَم نه صبر پیداست نه دل
بی روی تواَم نه عقل برجاست نه دل
این غم که مراست کوه قافست نه غم ...
این دل که تو راست سنگ خاراست نه دل
رسیدن به تو هرچقدر هم که سخت باشه و طول بکشه، من صبر میکنم...
چون این عشق ارزشِ موندن رو داره...!
عشق یعنی مادر
صبر یعنی یک زن
مهر یعنی دختر
نور یعنی خواهر
هر چه هستی...
عشق،صبر،مهر یا نور
روزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور
جانم به لب آمد!
عجب صبری تو داری؛ وقتِ دیدار
کو شانه ات؟
دیوانه ات مانده میانِ بغض و رگبار
چون آخرش عاشق؛ سرش یک شانه می خواهد نه دیوار
تو ماه پیشانی؛ چرا در آسمانم نیستی؟
به صبر اعتماد کن...
عدم قطعیت را
با آغوش باز پذیرا باش..
از زیبایی انتظار لذت ببر...
وقتی هیچ چیز قطعی نیست،
پس همه چیز ممکن است...
تو صبر کن ...
شاید سخت باشد اما ممکن ست
بلاخره یک روز یک جایی کاکتوس زندگیت شروع به گل دادن می کند ..
این غوره ها
شراب خواهند شد
و انقدر
جای خالیت را پر خواهند کرد
که
حلوایم
نوبرانه ی بهارت باشد
...
تورا جان باران
اینبار صبر نکن ...
امان از این دلبر که من دارم،
دیگران دل می دهند او زجر!
دیگران دل می برند او صبر!
ارس آرامی
ما ارزش صبر پای هم را داریم
در سینه همیشه جای هم را داریم
دقت کردی چقدر پاک است هوا
وقتی من و تو هوای هم را داریم؟!
آنقَدَر صبر بِکردم که دِگَر کاسه صبرم؛
به سخن آمد و گفتا که مگر ایوبی؟!
ع.موسوی
صبر کن،صبر،به دستان اقاقی سوگند
و به سوسوی کم نور چراغی سوگند
که همین روزنه ما را به ره نور برد
تا به اسرار شب مستی انگور برد
از روزگار آموختم که باید صبر کرد
از صبر آموختم که باید صبر کرد
صبر...
صبر رو در کوچه های انتظار دیدم ..
امید رو در مسیر نگاه تو دیدم ..
پیروزی از ان کسی است که صبور باشد هر چند که زمان ان طولانی شود
من اختیار نکردم پس از تو سادات دگر
به غیر غم که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذر تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
باشد کھ از پسِ صبرِ بی صداۍ
ما بخندد بهرِ ما روزگار . . 🪴
دلتنگی من صدا ندارد اصلا..
راهی است که انتها ندارد اصلا ..
گفتی غم تازه ای برایم داری
این خانه پر است جای ندارد اصلا
تمام راه ها از برف پر شد
تمام گوش ها از حرف پر شد
بیا ای تو دلیل بودن من
دگر صبرم سر آمد ظرف پر شد
