متن بغض
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بغض
فرو بردم بغضم را
در نگاه بی فروغش🌱
بگو از این منِ دل خسته ی شاعر چه می دانی؟
گرفتارم به دردی که ندارد هیچ درمانی!
هزار اندوه در دل دارم اما باز می خندم
اگر در گریه خندیدی بدان بدجور ویرانی!
نگو از گل! نگو از باغ! من تفسیر پاییزم
که روحم مانده در هر کوچه ی...
گلوی احساس،
در فشار است!
زیر هجوم بغض،
آی لیلای من،
دوری از مُسکن دست هایت؛
-- شب زده ام کرده است.
زانا کوردستانی
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوز
دل پر از ابر شده چون باران هست هنوز
تو که هر لحظه با خاطره زنده می شوی
بغض تو در گلویم....... پنهان هست هنوز
با قلمی نیمه بیدار
و با سکوتی پر از احساس
تو را می نویسم
تو که بی پناهانه در آغوش من
نوری شفاف بودی
که تاریکی ها را پراکند
و داد زندگی به جهان
تو که خوابم را از روی چشمانم می خوانی
و در نگاهت تمام درد ها آرام...
به وقت بغض های هر شب
تمام کوچه پس کوچه های شهر را
به امید معجزه ای از عشق
عاشقانه قدم می زنم
و تو را می خوانم
ای کاش همچون خوابی خوش
به استقبال چشم هایم می آمدی
تا بیش از این نبودنت را
فریاد نمی زدم
مجید رفیع...
ما مثل دو رودیم که راهشان ز هم جداست
ما مثل خطوط موازی که وصالشان به انتهاس
..
ما دو کبوتریم ولی نه کنار هم درون یک قفس
یکی جلد دست اصغرو دیگری عاشق امام رضاس
....
ما همیشه در پی انتهای ماجرا و قصه ایم
کاش میگفت به ما...
دیگر در این آشوبِ بی پایانِ جان/
قلبم نمی خواهد تبِ مهر و، وفا/
زیرا که از بس هجرِ یارم غم سرود/
با بغض، ناباور شدم من، مهر را/
زهرا حکیمی بافقی
(برشی از غزل ۱۱، کتاب نوای احساس)
باران که می بارد
دلم غمگین می شود
می روم
به کجا نمی دانم
من بغض میکنم
آسمان گریه...
زهرا نمازخواجو بیتا
بغضی گلویم را فشارد در نبودت
کاخر مرا از پا درآرد در نبودت
هم بغض هم دلتنگی و هم دوری از تو
این درد ها درمان ندارد در نبودت
من هر طرف را بنگرم یاد تو افتم
یادت ولی سودی ندارد در نبودت
این آسمان هم مثل من حالش گرفته...
در این قلبم غمی باشد نشان از دلبری باشد
از آن عهدی که بستیم به پشتم خنجری باشد
دلم غمگین نشو پایان ندارد دل شکستن ها
تو که در رگ رگت پیمان شکن در یاوری باشد
خودت پشتی به خود باش و به بغض ات شانه ای محکم
بگو شعری...
شده یک روز دلت تنگ شود بغض کنی
فکر تو گنگ شود منگ شود بغض کنی
شده آوار شود شعر و غزلها به سرت
غم تو ساز بد آهنگ شود بغض کنی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
بی تو،
آینه ی چشمانم،
بغض سکوت را،
مات می کند...
بی تو،
سبزدشت وجودم،
پر از بهانه می شود...
بی تو،
صحرای دلم،
خونبار است،
از نمِ چشمانم!
نه...
بی تو،
بهار هم،
اینجا،
نمی خندد!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس،
ص۱۶۰.
دیگر،
چکاوکی نخواهد بود؛
تا چکامه سرای پرواز رهایی باشد...
دیگر،
قاصدکی،
خبررسان رویاها نخواهد ماند...
دیگر،
بغض سکوت را،
هیچ صدایی،
نخواهد شکست...
نه...
دیگر پرستویی نیست؛
تا رقص شکوفه ها را،
به نظاره بنشیند!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس،
ص ۱۶۱.
می نویسم و آرام تکرار می کنم
گه گاه قبل از بغض هایم می خندم
یا
قبل از خنده هایم بغض میکنم
اما خنده های قبل از بغض کجا و
بغض های قبل از خنده کجا
علیرضا نجاری(آرمان)
بغض تلخ نداشتنت
هر شب گلوی شعرهایم را می فشارد
کجایی ببینی ؟
که چگونه واژه های احساسم
در تب لب هایت می سوزند
واژه هایی که با لب های تو شکوفه می دادند
و با آفتاب نگاه تو قد می کشیدند
افسوس که نیستی
و ثانیه ها نفس واژه...
امشب سکوت خانه رنگ عزا گرفته
با هق هق ستاره بغض هوا گرفته
از گریه های باران فهمیده ام من امشب
از دست آدمیزاد قلب خدا گرفته
از من نپرس هرگز با این همه خوشی ها
شعرم چرا سیاه است قلبم چرا گرفته
ما انتهای یک درد ما انتها دوری...