متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
اینجا
زیر باران بی امان
مردی مبهوت از نبودنت
آواره و سرگردان
تمام پیاده روهای شهر را گیج می زند ..!! 🖤💔
من پرنده ای بلند پرواز بودم
که زندگی شاهانه ای داشتم
وقتی که به زندگیم پا گذاشتی،
در وجودم حل شدی
با خودم گفتم که تو فریادرس من خواهی شد
و غم و غصه ام را بر طرف و شادی بخش زندگی ام خواهی شد
اما عمر عشق ما زیاد...
آوار یعنی ...
نداشتن شانه های تو...
وقتی دلتنگی هایم در من فرو می ریزد
و خشت به خشت...
ویران میشوم !!!
برگرد و بمان ...
اصلا بخاطر من نه
حال گیاه خانه تب دار است
نگاه پنجره مشکوک و...
ماهی حوض کوچکمان غمگین است
اما اگر آمدی
کمی هم به من سربزن
حال من هم رو به ویرانی است ...
روحم درد می ڪند
وقتی وجودت رامیخواهم!
ونیستی
وقتی دلم هوای بودنت
را می کند و نیستی
وقتی حسرت شنیدن صدایت
را می خورم ونیستی...
محبوبم ...
امروز هم بی تو گذشت.
چشم من به ندیدنت عادت نمی کند؛
زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛ دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...
روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه...
آیینه ی ما مکدر و غمگین است
زیرا که غمی به سینه اش سنگین است
با سنگ غمت چگونه آید به کنار
آیا عوض عشق و محبت این است ؟
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
وقتی که به محله ای دیگر نقل مکان کردیم
هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.
مادرم ظروف شیشه ای را
و خواهرم گلدان های سفالی و
برادرم کتاب هایش و
پدرم فرش ها را...
ناگهان همه گی به من چشم غره رفتند
وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی...
نمیدونم امروز جایی دعوتی یا کسی بهت هدیه میده یا نه، نمیدونم اولین نفری ام که بهت این روز رو تبریک گفته یا نه، حتی نمیدونم حالت خوب هست یا نیست چون نیستم که ببینم غم داری یا نه، نیستی تا بتونم مرحمی رو زخمت یا قوتی برای دلت بشم،خیلی...
نیمه شب میان قبرستان نرفته بودم رفتم
به شوق دیدار مزارت نرفته بودم رفتم
نخفته بودم، خفتم به روی سنگ مزارت
به کنج خانه تنها نرفته بودم رفتم
آرام بگریید یارم اینجا خفته است
بیا ببینید که جانم اینجا خفته است
عشق یعنی نرسیدن؟ اگر خورشید باشی...
گفتی بی من، صاحب حال بهتری هستی
گفتی حضور من وجودت را ذره ذره آب میکند
اما من عاشقم، عاشق می تواند یارش را نابود کند؟
پس می مانم پشت ابرها و آنهارا برای خوشحال کردن تو دعوت میکنم.
می مانم تاتو مزه ی...
بگذار ، آسمان گریه کند،
اَبر ببارد
جانم به لب است
او بی خبر از من
شب را ، با
مآه و ستاره
سپری کرد.
آگرین یوسفی
دلتنگی
همین پنجره است
که من بی هوا
چندین بار
به کنارش می روم
راهِ کناری را نگاه می کنم
و یادم می آید
تو اصلا
قرار نیست
انگار از راه برسی...!
👤 عادل دانتیسم
آه از درد دوری...!
نفس های عمیقم بیشتر شده...
خودکارم ایستاده و دستم توانی برای نوشتن ندارد.
تمام جسمم تو را می خواهد تارهای صوتی حنجرم اسم زیبای تو را فریاد می زنند.
سینه ام آغوش گرمت را می طلبد دلم شانه هایت را می خواهد که قفل شانه هایم...