متن خاطرات گذشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات گذشته
روزگارم سخت تر از سخت شد.
خاطراتت وقتی از خاطر گذشت.
➷➷➷➷➷ از בرב בلتنگے با ماشین בل ب جاבـہ زבم تا شایـבبا او בر مسیر خاطرات بـہ طور تصاב؋ـے بر خورב کنم..
اما این جاבـہ گویے مسیرش یک طر؋ــہ و خیابانش هم بن بست است …
آن روزها
که دستِ راستم
با انتگرالِ سهگانه بیگانه بود
آن روزها که میتوانست
بیپروا
طرحِ یک خانه را به کاغذ بیاورد
آن روزها که مداد آبی
آسمان را واقعاً آبی میکرد
آن روزها که بیستهای پاورقی
حساب بانکیِ روحم را پُر میکرد
آن روزها کجاست؟
کجاست مدادتراشم
تا بتراشم...
مرا دریاب، گاهی در میان خاطراتت.
زن،
زندگی را در چمدانی قدیمی تا میزند،
میان روسریهای رنگی
و بوی عطرهای محوشده
و
آینهای که زخمهایش
سالهاست حقیقت را
شکسته نشان میدهد
قطاری دور
سوت میکشد در خوابهایش
کوپهای که هرگز
به مقصد نرسید
باید تصمیم میگرفتم
اما هیچ کدام از منها
پاسخ ندادند
بیخوابی فقط سوال میسازد
یک لحظه فقط یک لحظه
در سکوت بیسایه
شاید… شاید فقط باید تماشا میکردم
و در دل شب
نگاهم به عکسها خیره شد
چطور ممکن است
کسی در دل خواب
هنوز از آن سوی در
سراغت...
باید تصمیم میگرفتم
اما هیچ کدام از منها
پاسخ ندادند
بیخوابی فقط سوال میسازد
یک لحظه فقط یک لحظه
در سکوت بیسایه
شاید… شاید فقط باید تماشا میکردم
و در دل شب
نگاهم به عکسها خیره شد
چطور ممکن است
کسی در دل خواب
هنوز از آن سوی در
سراغت...
خاطراتمان سالهاست در کوچه های دلتنگی
گم شده است.
در میان قصه های بی پایان ،نفسهای خسته و
فریادهای جسته از گلو،
در هجوم اندوه برگهای پاییزی به خواب رفته.
و ما مانده ایم ، چشم به راهِ راهی که می دوید و می گریخت.
اینگونه گیر افتاده ایم در...
روزگاری در بیشه شیر جنگل بودم ولی امروز شغالی شل در گوشه خانه نشسته و به روبهی از پنجره خانه مینگرد که دست و پا تکان میدهد و به خیال سلطان جنگل بودن میرقصد....