متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
در عشق بازی دلم گل پای هر دیوانه ریخت
تا که او هم گوی آتش را بر این گلخانه ریخت
روزی از پشت این شب تار
با یک بغل نور میپیچی
در بن بست تنهایی من
میدانم...
بس که این دل در غم تنهایم،آونگ شد
قطره قطره خون دل را، سنگ شد
دنگ دنگ ساعت ذهنم بگفت دل را بکش
جنگ جنگ دل، ز زنجیرش اسیر و منگ شد
این که میبینی مرا تنها فقط این نیستم
نقش انسان را به صد بار دگر هم زیستم
یک زمان سعدی بدم شکر شکاف حرفها
یک زمان تیمور لنگ و در پی آوردها
یکشب از تاریک ترین برخاستم
رفتم و در خاموشی ره یافتم
تارسیدم چشمه جاوید بودم تشنه اش
چشم...
سیلاب چشم من شُست هر کوچهی این خانه را
یک عمر ریختم در دلم بارانِ بیبهانه را
[برای حلبچه]
حلبچه
تنهای تنهاست،
تنهای تنها،
همیشه تنهاست!
از سال ۱۹۸۸ تاکنون تنهاست.
تنها میگرید
تنها میمیرد
و در تنهایی بیپایانش اشکهایش را پاک میکند.
و تنهای تنها به دروغهای بیپایان ما گوش میدهد.
...
تنهای تنها،
با غم هم آغوش است و
کسی نیست که تنها برای یک...
بعد تو، این خانه را سیلاب برد
آسمان خانه هم، ماهش مرد
بعد تو دیگر کسی ما را ندید
دلخوشی اندکم در نطفه مرد
سوخت پرستو و پرش را باد برد
آن چراغ چهارسو را خواب برد
گفت مینا کن صبوری، صبر مرد
کاسه بشکسته صبر دلم را غصه برد...
در نبودت
دوستت دارم ها
در تارهای صوتی ام گیر کرده اند
عنکبوتی
که هر روز زندان جدیدی می بافی
برگرد
و روی نعش صدایم
کاغذهایی از اشعار سپیدت را بیانداز
همه دارن با یه چیزی می جنگن.
یکی پول نداره، یکی چاقه، یکی مریضه، یکی کار نداره، یکی ویزا ندادن بهش، یکی عزیز از دست داده، یکی تنهاست...
مهم نیست چی، هرکسی تو جنگ خودش با هیولای خودش درگیره.
باهم مهربون باشیم...
شب میآید،
با دلتنگی فراوان
. دلتنگی، مهمان ناخواندهای است که بدون در زدن، روی مبل می نشیند
و ساکت میماند.
سکوتش از هر فریادی بلندتر است
. به آسمان نگاه میکنی؛
ستارهها، زخم های کهنهی آسمانند که دوباره در تاریکی سر باز میکنند.
و تو در میان این همه...
احساسم نفس میزند
در بیهمزبانی
درد باید دلت را
تا که دردم را بدانی
وقتی،
به یاد تنهاییهایم میافتم،
دردی،
در ناکجای احساسم،
زاییدن میگیرد!
بـہ جز من ڪس نمیگیرב،
سیـہ زلـف پریشان تو را هر شب بهانه.
دلتنگ توام خط بزن این فاصله هارا
دنبال تو گشتم همه ی قافله هارا
زخمی که به دل دارم از این فاصله قدری ست
کز یاد بِبُردم همه ی آبله هارا
ازچلچله ها بسکه سراغ تو گرفتم
مجنون تو کردم همه ی چلچله هارا
با سلسله ی موی تو شاعر...
دوست دارم که عاشقت باشم
درهمین لحظه های دور از تو
عشق تو ازبرای من باشد
یک جهان پراز غرور از تو
مثل دریای پر خروش دلم
مثل آبی آسمان صبور
دوست دارم کنار من باشی
مثل صبحی که میتراود نور
لحظه های بدون تو عمریست
هرکدامش برای خود سالی...
وقتی پاییز میشود
من صدای قدم هایت را می شنوم
از پله های زمان می آیی
با روزنامه ای در دست
و کلاهی بر سر
در آستانه ی در می ایستم
تا سردی ات را به گرمی بگیرم
اما تنها باد است
که از لای در می پیچد
و موهایم...
پاییز،فصل کوچ مرغان مهاجر است.
کبوتران
نامه های مرا
با بالهای خود می بردند
به سوی جنوب.
و من....
در شمال تنهایی خود هنوز مانده ام
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#سپید
🌻
تنها بودم
و این سادهترین تعریفِ تنهایی شد.
خانه ای متروک
باغچه ای پر از،برگ های زرد ونارنجی
درخت انجیر .
درخت انار
انار ....
هر دانه انارِ روی آن،
یک تاریخِ دقیق است؛
تاریخِ روزهایی که باید میآمدی
و نیامدی.
هر دانه را که میفشارم،
طعمِ گسِ صبر،...
باز،
در این دوریِ همیشگی،
روزها نو میشوند…
هر ثانیه،
برگی است که از تقویم دل کنده میشود
و باد،
آن را به کویر میبرد.
راه،
ریسمانی سرد است
به گردنِ روزهای تکراری.
تو نبودی…
و من،
در ایستگاههای خلوتِ ،
ساعتها
قطارهای سوختهی خاطرات را
تماشا میکردم.
کاش باد،...
تانیا ؛ پیش از چرخاندن گاز،
تمام ظرف ها را ،شکسته بود.
چراغ روشن بود،
اما سایهاش از دیوار خانه غیب گشته بود.
حالا ،همه چیز ادامه داشت؛
فقط"او" از قاب زمان حذف شده بود.
و این صحنه،
متن ، همان حقیقتی بود که در جیب آن مرد زیر پُل...
بخت من از کودکی بیسرپرستی بودن است
سرو صحرا، گرچه تنها، بهتر از خس بودن است
تو نیستی
و تمام دلتنگی هایم
از ظرف آرزوهایم سرریز می شود
تا آغوشم را پر کنند از درد
تو نیستی
و همه ی ابرهای دنیا
از چشمانم
غزل وار چکه می کنند
تا اندوهبار
به اسم شاعر آوازم دهند
که من مریض از تو نوشتنم
بدان...
وقتى ندارمت انگار تمام تنهایى
دنیا روى دوشهایم سنگینى میکند .
وقتى ندارمت خیالم هم حوصله تنهاییم را ندارد .
وقتى ندارمت گویى تمام
شهرم هواى سرد زمستانى
را برخود تجربه میکند
پرواز را بال لازم ست
شکفتن را نور
سوختن را هوا
وطپش را طپش لازم ست اما کافی نیست