متن خاطرات تلخ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات تلخ
خوشحالی سال هاست که مرده است از آن زمان که کاخ آرزوها بر سرش ویران شد...
اشک
رد پای خاطرات را
کجا باید ببارد
سوگ
نکند که ما اضافات دنیاییم،
که اینگونه خار و خفیف،
در به در،
به دنبال یک لحظه آرامشیم.
در پی تبسمی ناگهانی،
یا عصر بارانی دلپذیر،
شامگاهی دلنشین،
یکبار لذت برفبازی؛
چونان سگ پاسوخته،
سرگردان،
میدویم؛
اما دریغ از رسیدن
دریغ
چگونه است دویدن و نرسیدن؟
چگونه است حال...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبرد
آن زمان که سفره با اقرار خوابش میبرد
پای پولی گر میان باشد پلیس زبده ای
در مصاف حمله ی اشرار خوابش میبرد
زندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده ام
عاقبت از این همه تکرار خوابش میبرد
با مرور...