متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
بگذار
میانِ حجمِ بازوانت
مچاله شوم
رسوخ کن
در استخوانم
میخواهم
لبانت
مشامم را
عطر اگین کند
او گفت: «عشق، مرز نمیشناسد.»
اما هیچوقت نگفت که نبودنش، مرزی میسازد تا همیشه.
دریا زنیاست
با چشمان تیله ای
که با هر باد
عشق
موجها را پس می زند...
خیال تو
مثل پرسه زدن
در دانههای انار است
نوازش نسیم است
بر لمس شاخه
و بوی کبوتر
روی تنفس دیوار
آه خیال تو
و باز خیال تو....
نگاه کن....
چطور عشق از پاییز می ریزد
نه از شاخه های روییده در
دست هایم،
از طلوع پنجره می آید
تا آب در دل ماه تکان نخورد
و این سرخ ترین کسوف تاریخ
است
جویاے پریشانـےِ حالم شـבہ بوבنـב،
من چشم تو را نشانـہ رفــتم.
جهان بی رنگ جانان را نخواهم خواست ای جانم
تویی جان و تنم بی تو جهان را من نمیخواهم..
عمریست کـہ בر خیال خوב
بوسـہ گرفـتن ز لبانش،
شـבہ کارم.
گفتا که عشق بازی؟ گفتم اگر خوش آید
گفتا چگونه عشقی؟ گفتم که خامُش آید!
گفتا بگو دلیلش؟ گفتم ز حرف مردم
گفتا خطر ندارد! گفتم چو چاوُش آید!...
یافـتم من زنـבگے را בر تـہ چشمان مستش، یافـتم.
من تو را به بیشهزاران سبز مهربان سپردم
و به آن لطافت دست نسیم
که در آغوش انگشتان سبز چنار میدوید
من تو را به خلوص عاشقانۀ معصوم اشکهایم
و بینیازی سرشار وسیع روحم سپردم
به آن مهتاب روشن
و به درخشش نیلگون چشمهایم
من تو را به آفتاب، به...
بر سر عاشقانه هایمان
همچو مهره ای در شطرنج
همیشه کیش داده ام تو را
اما هر بار به چشمانت رسیدم
با یک حرکت مات تو شدم .
خواب یا بیدار ؟
نمیدانم
احساسم ، فکرم ، خیالم
مانند گمشده ای است
در جنگل مه آلود
که دنبال گمشده اش میگردد
جانم به لب رسیده
از این هیاهو
از این سَردرد
آخر معشوقه ی رفته بَرباد
بعد از تو قرص های لعنتی
لالایی چشمانم را می خوانند.
وقتی که نباشی
از غم دوری ات
جان تنم که هیچ
حتی ثانیه ها هم
درد دارد.
یادمان بماندکه همواره نمى توانیم بارهاى زندگی را به تنهایى بر شانه هایمان حمل کنیم !خدا همیشه زودتر از خودمان نگرانمان هست و قبل از حمل کوله بارهاى سنگین روزگار خودش سنگینى روزهای پر تلاطم را برداشته و خرده هایش را برایمان گذاشته تا یادمان نرود قدم زدن در روزهای...
شب سختی خواهد بود
پارادوکسی عجیب
در وجودم رخ خواهد داد
که من با یاد خنده هایت
سیر گریه خواهم کرد .
نیامد یارم به سوی چشمانم
سوی چشمانم برفت به دنبال یارم
از این کوچه گذر کردم ندیدم
یار من بود ، نبودش سوی چشمانم
آرزوها گم شدند با خاطراتی بر دلم
کس چه داند چی گذشته ست در جوانی بر دلم
هجر مادر ناز فرزند ماتمی شد بر دلم
سر گذشتم بد نوشتند آه سوزان بر دلم
ُعمریست که آوارهی کوچـهای بنـامِ عشــقم،
بندهی خاطرِ توام و گویی بین جهنم و بهشتم!
من نباشم چـہ کسـے، ناز کشـב ناز تو را.
چـہ کسـے بوسـہ زنـב آن لب شیرین تو را.
من نباشم چـہ کسـے غرق نگاہ تو شوב.
چـہ کسـے سخت بغل گیرב، آغوش تو را.
تمام شیرینی های جهان
برایم طعمشان
مزه ی شور میدهد
بسکه بی تو پر از دلشوره ام .....
ذره ذره آب مى شویم و هیج نمى فهمیم از گذر زمان ما به یکباره نمى میریم آرام آرام در حال مردنیم واین قانون زندگى ست؟؟زیبایى پشت آلودگى ها مانده و زشتى و سیاهى سیطره انداخته بر همه جا؟!نگاهت سفیدی وزردى نور رو نمى بیند !همه چیز تیره و مات...