متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
به دکلمه های نبسته پیراهن نازکت
مخمل صدا آراسته ای که چه؟
تاب آن ظرافت خودش کم بود
که شکنجه گر میآوری ؟
خاطره میسازی که خاطر فردایم مکدر کنی؟
من دشمنت نیستم باور کن
من تنها اینجایم که تو دلبر باشی
مال تو باخودت ببرش
من راه تسلیم بودن...
رفـتـے و با رفـتنت،
این هجـر بے پایان ما شـבت گرفـت.
تو را نداشتم، چه باید میکردم؟!
غروبهای سرخ را به غم میسپردم و
ساعات استراحتم را به جنگ و
سپیدهدمان و روشنایی را به اشباح مرگ!
تو را نداشتم، چه باید میکردم؟!
نفسهایم یخ میبست و
سینهام پر از دردهای بیپایان فراق میشد.
تو را نداشتم،
باید به فکر دو...
این شعر فقط نگاهتو کم داره
لای نفسش غصه و ماتم داره
از بس که تو رو توو واژه ها گُم کرده
تا خِرخِره ماجرای مبهم داره
بگو
کجا بیابمت؟
به کُنجِ دَخمه ی خیال
کِناروعده یِ محال
کرانه های آرزو
کجا بیابمت؟ بگو
بگو
کجا بخوانمت؟
به واژه های بی کلام
میانِ شعرِ ناتمام
به بغضِ مانده درگلو
کجا بخوانمت؟ بگو
بگو
کجا ببینمت؟
کنارِ بُهتِ پنجرِه
به زیرِچَترِ خاطره
به مّکثِ بینِ گفتگو
کجا ببینمت؟...
برقِ نگاهت را از عشقمان نگیر
من بی تو ماهی ام در کویر
برگرد
باران باش ببار بر جسمِ بی جانم
این خونه زندون منه،این زندگی رویام نیست
اینی که میمیره برام،اونی که من میخوام نیست
دلخوش به برگشتم نباش،پشتم بجز دیوار نیست
اینجور رفتن ها یعنی، برگشتنی در کار نیست❤️🩹
از من شاعر بساز
و روشنایی را به دفترم بیاویز؛
زخم واژهها را ببند
و نپرس که چرا غمگینم؛
زیرا دهان من
سالهاست چهرهام را ترک کرده است...
تو در من ادامه داری...
حتی روزی که نباشم،
از خاک من گلی خواهد رویید؛
که تمامش بوی تو را میدهد.
🍂
درختان لخت شدهاند
مثل دلم
که بیلبخند تو
پاییز را
با تمام برگهایش
گریه میکند.
فـقط یک لحظـہ از تو בور گشتن،
جهانم را کنـב غرق تمناے حضورت.
בر جهان בل من،
جاے یکے مثل تو خالیست،کجایی...؟
زمین و زمان را بـہ هم میـבوزم،
اگر تو سهم کسے باشے غیر از من.
خبرت هست که چشمان دلم غمگین است
دل من چون گل لاله چقدر خونین است
بیتو ای مایهی آرامش جانم، هر شب
جای لبخند به لبهای دلم نفرین است
لحظـے اے با فــڪر تو زیستن،
بیارزב ڪل בنــیـا را...
این جهان
تلخ تر
از قهوهی ترک
تو
به آواز دلت
شیرین کن
پاییز باشد و باران
تو نباشی
ب چه کار آید
پاییز
تشنه ای منتظر معجزه ی بارانم
مثل گلدان ترک خورده لب ایوانم
بانگاه همه ی آینه ها درگیرم
ودر این بادیه عمریست که سرگردانم
گرچه عمری نشده قسمت من دیدن تو
قسمتم میشوی آخر وخودم میدانم
باز برگرد واز این غائله دریاب مرا
که ازین درد به لب میرسد آخر...
فکرت گرفته روز و شب از دیده خواب را
از واژه هام قدرت هر انتخاب را
لحظه به لحظه همنفس جان خسته شو
تا دور سازی از دل من اضطراب را
حالا که پیش چشم توام اندکی بخند
از نو بساز، حال من دل خراب را
وقتی غزل به نام...