100 متن کوتاه تک مصراع ۱۴۰۳ جدید 2024

هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت

به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی ؟

عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر

تورا جانم صدا کردم، ولیکن برتر ازجانی

من اگر کافر و بی دین و خرابم
به تو چه؟

تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی

شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

چشم بد از روی خوبت دور باد

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید :)

مرا دردی است دور از تو،
که نزد توست درمانش

<🖤🌿>
••What came to your mind was your concept

هر چه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو 🕯️‎ ♡ma30r64

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

بهر آرام دلم نام دلارام بگو

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد

مرا بوسیدی و پاییز من هم شد تماشایی!

هیچ هیچست این همه هیچست و بس

جان ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی

ای جان چو رو نمودی جان و دلم ربودی

خبرت هست شدی صاحب هر بند دلم

از دیده افتادی ولی از دل نرفتی

بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست

خوی من کی خوش شود بی روی خوبت ای نگار

تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست

مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم

غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیم

حدیث چشم مگو با جماعت کوران

من از اقبال خود نالم که دستی بی نمک دارم

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

گفتمش با غمِ هجران چه کنم؟ گفت بسوز..シ︎🖤
Farzneh 22

او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

از تو تصویری ست در من جاودانه جاودانه

بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو

گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می کند

یاری که باری از دل ما کم کند کجاست؟

هر چیزی که در جستن آنی آنی

عاقل آن است که اندیشه کند پایان را

ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو

هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

من از همواری این خلق ناهموار میترسم

جان ببر آنجا که دلم برده ای

گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست

هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد

آرامش است عاقبت اضطراب ها

رفیق بی وفا رنگش سیاه باد

من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم

دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای

در خاطر من خاطره ات خط زدنی نیست ...

امیرعلی رشیدی

غبار غم برود حال خوش شود
حافظ

همه هیچ اند، اگر یار موافق باشد

تو پردیس عمر منی خواهرم

منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح

عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد

آنک بی باده کند جان مرا مست کجاست

یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار

تا خدا هست پریشان نشود خاطر من

در روز خوشی همه جهان یار تواند

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم

کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را

با بال شکسته پر کشیدن هنر است

انسان تنها ؛ خانه باشد یا سفر ؛ تنهاست !

ما چاره ی عالمیم و بی چاره ی توو...


حضرت مولانا

گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من

ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

سایه شکن باش چو نور چراغ

کعبه جان ها تویی گرد تو آرم طواف

قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی

چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟

به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد

راهی به خلوت دل جانانم آرزوست

رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد

دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی

چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد

تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر

زمین پاک درین روزگار اکسیرست

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم

ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست

ما را به غم عشق همان عشق علاج است

شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد

هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود!

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من

تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

خودنمایی نکند هر که کمالی دارد

ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار

ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی

که بی وجود شریفت جهان نمی بینم

رک بگویم! از همه رنجیده ام!

گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست....

ما چارهٔ عالمیم و بیچارهٔ تو

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید :)

بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت

که گرچه رنج به جان می رسد امید دواست

کنارت هر کجا باشم، کمی عالی تر از خوبم

یاد آن شب که دلش را به دلم داد، بخیر(:

چو خدا بُوَد پناهت چه خطر بُوَد زِ راهت