100 متن کوتاه پرنده ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن پرنده برای اینستاگرام و بیو واتساپ
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
شاهد بوده ای
لحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه، مینوشد پرنده؟
تو، آن لحظه ای!
تو، آن تیغی!
تو، آن آبی!
من!
من، آن پرنده بودم...
پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد
مظلومیت خاصی دارد
باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او
در قفس را ببند
تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد،
نه پر و بال ریخته اش...
هیچ درختی
به خاطر پناه دادن به پرنده ها
بی بار و برگ نشده است...
تکیه گاه باشیم ،
مهربانی سخت نیست..!
بالی برای پرواز ندارم اما به قول شاملو ی بزرگ: «..خوشا پر کشیدن،
خوشا رهایی،
خوشا اگر نه رها زیستن،
مُردن به رهایی!
آه، این پرنده
در این قفسِ تنگ
نمی خواند...»
من خوشحالم که خودم هستم، هر چند بعضی وقتها دوست دارم پرنده ای باشم تا بتوانم پرواز کنم.
فرقی نمی کند رها باشد
یا کنج قفس ..
پرنده شوق پرواز
نمی افتد از سرش ،
درست مثل من
کنارم باشی یا نباشی
پرنده ی خیالم
فقط در آسمان
تو پر می زند ...
آویرا بو
پرنده هم بیجار
قطاره شوب
گم شد/شالی زار هم پرنده/سوت قطار
از آسمان
چشم پوشیدیم،
پرواز را
فراموش کردیم
و در کنج قفس
به روی خود نیاوردیم
پرنده شدن
آخرین رسالت مان بود.
خواهر همان پرنده ایست که
حتی اگر پاییز باشی...
به روی شاخه های
بی روح و بی رنگ تو
آواز خوش زندگی میخواند،
تا بهار
سمت تو بیاید...
آغوش آسمان باز است
درمن
پرنده ای فوبیای پرواز دارد...
کسی که آسمانش به اندازه پنجره ای ست که دارد، هرگز پرواز را نمی فهمد و پرنده هایش همیشه ناتمامند...
ای پرندهٔ رها
سال هاست
بر ته مانده ی پوتین ات لانه دارند،
پرنده ها!.
(زانا کوردستانی)
می خواهم هر صبح که پنجره را باز می کنی
آن درختِ رو به رو من باشم
فصلِ تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرنده ای که
نان از انگشتانِ تو می گیرد …!
در نامه هایت
شما خطابم کن
پرنده ات پرید
خداحافظ
بعد از این
آرزوى محال صدایم کن
نیکى فیروزکوهی
از کتاب خداحافظ اگر باز نگشتم
تو نبودی
تا ببینی
بی تو
هیچ پرنده ای
شوق پرواز نداشت
با پرنده ها،
پرواز کن،
در پرواز ،
هیچ پرنده ای؛
پیر نیست...!
به گمانم اندوه،
پرنده ای ست تنها،
در غم جفت اش،
[غمگین]
که حدِ فاصلِ دو کوچ،
بال هایش را سست می کند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
برگرد تا ببینی پرنده ی کنج قفس
بعد از رفتن تو ،پر کشیده است.....
حجت اله حبیبی
دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده.
عشق تو
پرنده ای سبز است
پرنده ای سبز و غریب ...
یک جفت پرنده ی عاشق
کنار پنجره ای در خیابان
کز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیز
خنک هوایی ست که می وزد
و خیابانی که انتظار تو را می کشد
رعنا ابراهیمی فرد
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کند
به ماه نمی رسد...
بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
پرواز را به خاطر بسپار...
تو درست می گفتی فروغ پرنده مُردنی ست،
اما بعد از مرگ پرنده
پرواز هم دق کرد و مُرد،
پرواز بدون پرنده بی معناست
ارس آرامی
جا ماندم
می خواستم پرنده باشم
و پرواز کنم
حال اکنون درخت ام
با عمیق ترین ریشه هایم
جا ماندم!
دنیا بهشت است اگر
همه چیز سر جای خودش باشد
ماهی در آب
پرنده در آسمان
و
سر من
روی سینه ی تو
از آن روزی که با کفشهای آلوده
و پر از گِل و لای
بر برف ِدل پای نهادی؛
حالم شبیه پرنده ای ست در قفس
که نه راه پرواز را می داند
و نه دوستی با قفس...
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر...
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کرد
ولی؛ باران حواسش بود
و غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!
شیما رحمانی
میبوسمت!!!
چه فرقی میکند پشت گوشی ۔۔۔۔
یا پشت گوش
پرنده روی سیم هم
پرنده است
پرنده
پَر زد
در هیاهوی شهر
و کسی
فریاد زد
ایمان
که رفت ،
مراقب وجدان
باشید.
حجت اله حبیبی
من
آخرین پرنده ام
میل پرواز
از آغوش تو را ندارم .
حجت اله حبیبی
مشتی آرزو
برای پرنده ریختم ،
درخت پر زد ، تا اجاق افروزد،
آسمان
سقف لانه ی پرنده هاست .
حجت اله حبیبی
کاش
پرنده بودم،
نه برای پرواز ،
برای ناز
وقتی
دستی بر شانه ام می کشی .
حجت اله حبیبی
برای پرنده
قفس
لانه نیست ، مانع است ،
مانعِ آزادی .
حجت اله حبیبی
جا مانده ام،
در خویش ،
پرواز
پرید .
حجت اله حبیبی
پر پرواز دارند، پرنده های دربند
آریا ابراهیمی
ما از رؤیای پرنده ای اسیر در قفس می گوییم...
آریا ابراهیمی
بی تو
بی زندگی
در دریای عادت شنا می کنم
در خیالِ وصالت، پرواز!
من آن ماهی
که می خواست پرنده باشد...
«آرمان پرناک»
آسمان هاست /
که کوچ می کنیم به کوچ /
بی آنکه بدانیم چرا
«آرمان پرناک»
تا رسیدیم به الفبای دان و آشیان
نوک زدند به مغزمان
و گفتند: کوچ؛ تکرار کنید: کوچ!!
«آرمان پرناک»
پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»
☘️🍃پرنده می خواند در دل شب به یاد لانه اش/
رود می گذرد غمگین و خاموش در انتظار عشق/🍃☘️
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah