متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که دیگر شده زندانی که
در دلم آشوب و نم نم باران بزند
سیل از اشکم به جوی خیابان بزند
غرق رویای تو و هرچه که خوانم همه توست
بیگمان هرچه از عشق که دانم همه توست
آمدم تا...
نیامد خم به ابرویم ز خنجر های بیگانه
ولی تا پای مرگ رفتم به لطف آشنایانم
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
بی تو تنهایی و دلتنگی و این پنجره ها
گر چه باران زد و سبزند همه منظره ها
چتر در دست خیابان به خیابان گشتم
تا که خالی شوم از بغض و غم خاطره ها
سفتتر بگیرید
گوشهی سنگینِ تابوت را
همان گوشهای که به شانهی چپم
- جای خالیِ دستی در عکسهای زندگی-
میرسد
لطفاً
پیش از رفتن
مستطیلِ تنهایی را
به دایره بدل کنید
تا روزها و شبها را
به جستجوی گوشهای بگذرانم...
میدونے چرا آدم تنهاست؟
نہ ڪہ ڪسے رو نداشتہ باشہ،چون تو زندگے دردهایے هست ڪہ بہ هیچ ڪس هیچ ڪس هیچ ڪس نمیتونے بگے
*یواشکی های یک زن...*
S...♡
شب تا سحر ز هجرت همچون اجاق داغم
تب دارم و پر از لرز ، زندانی اتاقم
تنهاتر از خدایم ، یک مرغ عاشق تک
در انفرادیم یا مست سکوت باغم
مزمن ترین مریضم اما همیشگی حاد
بیمار لا علاجم ، هر صبح خون دماغم
در آرزوی رفتن ، شاید...
العفو زلیخا
العفو!
که از تو
هزار چهره کشیدم
یکی از یکی زیباتر
آخر نمی دانی
نگاهِ تُهی بخشِ من به دیوار
نگاهِ تُهی بخشِ دیوار به من
این نگاه و آن نگاه
با ذهنِ شاعر چه می کند!
«آرمان پرناک»
جاده ای که پیش روست، عطر نرگس ها را تا دورترین افق ها می پراکند...
زمین، با فرشی از شکوفه های سپید، نفس آسمان را در آغوش گرفته و پرنده ها، در این بهشت گمشده، ترانه ای جاودان می خوانند.
تنهایی، همسفر همیشگی ام، در این سکوت معطر، مرا به...
مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم...
«آرمان پرناک»
تو نباشی ، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
اگر بنا نیست
برسانی دست هایت را
دست هایم را
می بخشم به تک درختِ امامزاده یمان
در ارتفاعی بالاتر از ابرهای هم شکلِ تو
تا پرندگانِ تنهای بیشتری
بنشینند،
حبس ترین نفس را بگیرند
و سپس
در دهانم
بخار شوند
«آرمان پرناک»
و شب
سکوت مرا قاب گرفته است
وقتی تمامیت مرا پنجره تسخیر می کند
کوچه در حجم تنهایی ست
و پیچک خیال من
به سرشانه ی دیوار انتظار
راستی تو در کجای اتفاق این شبی
که من صدای موسیقی نفس هایت را
در حجم تنهایی ام نمی شنوم ؟!!!
ای کاش همیشه شب یلدا باشد
تا یار کمی بیشتر اینجا باشد
ای کاش کنار سوز و سرمای خزان
دلگرمی این عاشق. تنها. باشد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
گاهی سرخی یلدا چون شب سیه تاریک و بی روح میشود
گاهی چون دلم تنگ تو میشود همه ی عمر زمستان میشود
یلدا رسید و حلقه ی مردم به دورِ او //
من ایستگاهِ آخرِ دنیا به انتظار!....
«آرمان پرناک»
دل من در شب سرد، چون شمعی بی پناه می لرزد،
زخم های خاموش، در دل شب می سوزند و می گذرند.
چشم هایم در جستجوی نوری که گم شده،
خاموش و بی صدا، قصه ی درد را می سرایند.
قلبم در این سکوت، همچون پرنده ای بی پرواز،
بی...
نوح هاست
خوابم نمی برد
روی قله ی غم
نشسته ام مقابلِ خود
دنیایم را
آب بُرده است...
«آرمان پرناک»
تنهایی
قاتلِ سریالی ات بود در زندگی
غروب های جمعه
دستِ پُرتر
به خانه ات می آمد
و با تکّه های قلبت
جهنّم می پخت
«آرمان پرناک»
زمستان
تا جا برای جان دادن دارد
در تقلای جویدنِ ردپاهای من است
می دانم
او تمام می شود
اما ردپاها...
«آرمان پرناک»