متن تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی
همه مرا به خدا سپرده اند و رفته اند،
جز دلتنگی تــــــــــــــو...
میخندیدند
میخندیدم
صدایم را نمیشنیدند
حرف میزدند
حرف میزدم
صدایم را نمیشنیدند
من زنده بودم
فقط
دلم مرده بود
و نوزادی که مرده به دنیا میآید
دست خودش نیست اگر
نمیتواند بخندد
یا حرف بزند...
مثل سابق پیشِ چشمانم نداری جایگاه...
دیدن چشمان تو، آغاز رنج دل بود.
امشب به یادت فال قهوه گرفتم.
چقدر لبریز بود از بی کسی و تنهایی.
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
دُرنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
ازهرم عشق چیز زیادی نمانده است
جزاینکه روی شیشه دل "ها" گذاشته
نیستی و دلتنگی از سقف چشمانم چکه میکند.
شهریارَم
رفتی و شهرِ دلم بی یار کردی
هر چه گفتم من بمان
اما تو بر راهِ خودت اصرار کردی
بودنت دنیایِ من بود
رفتنت اما؛ چه زود !
دیدی آخَر؛
قلب و روحِ دخترَت تب دار کردی؟!
برایِ پدرم🖤
گاهی
بغضِ لحظههای تنهایی
حسّ ناپیدای انسان را
به منتهای جنون میکشاند...
دلم گرفته و سَرتاسرِ زمان؛ خواب است
دلم گرفته و بی تو جهان؛ همین قاب است.
به یاد پدرم🖤
▪️درد
شب را به شب میرسانم وُ
زندهبودنم را به دوش میکشم
از هرطرف نگاهم کنی
شبیهِ «درد» شدهام،
که از معنایش فرار میکند!
فرار میکند
فرار میکند
و همچنان «درد» است...
زندگی بی تو،
عجب بسیار پر رنج است و درد.
ندارمت دیگر
پیشتر نیز
توهّم داشتنت را داشتم
کاش میتوانستم چیزی بگویم
از این گونۀ خطرناک رو به انقراض
در خوابی سرگردان
وحشتزده از همهچیز
دور از خویش و این جهان
گونهای به دور از انسانیت
غریبه با عشق و رؤیا
نسیمی که دری را گشود
و نجات داد آن آدمهای یگانه در خیال
خیال خوش عشق در...
خسته ام از زیادی نبودنت.
خسته ام،
مثل همان لحظه که از آغوش خود راندی مرا...
➷➷➷➷➷ از בرב בلتنگے با ماشین בل ب جاבـہ زבم تا شایـבبا او בر مسیر خاطرات بـہ طور تصاב؋ـے بر خورב کنم..
اما این جاבـہ گویے مسیرش یک طر؋ــہ و خیابانش هم بن بست است …
پاییز است
،باران نم نم مے بارد ..
خیابان פּ کوچـہ ها گویے به خواب رفته اند.
فضا غرق در سکوت است.
پرنـבـہ اے تنها روے ـבرخت خاطراتمان لانـہ کرـבـہ است ..
زیر سایـہ ے همان בرخت ایستاـבیم ، از نگاـہ سرـבش ناگاه لرز بـہ تنم اـ؋ـتاـב.
نـ؋ـسم בر سینـہ...
تنهایی سزاوار کسی که عاشق هست، نیست.
ببار باران هوای دلم ابریست