متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
اگرچه از درِبسته پُر است دنیایم
ولی کلیدِخیالت ،امیدِمن شده است
که تا تو را بسرایند دم به دم، انگار
تمام پنجره های جهان ،دهن شده است
در بستی و رفتی و انگار دری نیست
در ذهن هزاران در و از در اثری نیست
امید به راهی نه دری هست و پناهی
در شهر غریب و دگر از تو خبری نیست
بوسیدم
دودی را که
ریه اش را بوسیده بود....
زهره تاجمیری
قرار است
سال نو بیاید
شبی بیشتر را
تحویلِ شب دهد
و کم سوتر کند
چشمِ اتاقم را...
شاید بد نباشد
آن چیز
آن چیزِ در آینه
که از هر سو، شکلِ تنهاییست
با دقت بیشتری
نبیند!
چشمت، پرنده نداشت
آغوشت
مثل همیشه نبود
تنها
صدای بریدن میآمد
صدای بریدن
صدای...
چگونه بگویم؟؛
حس کردم
یک درخت ارغوان
در سینهام افتاد !!
شب دلم یخ زده بود توی دلم آب شدی
یار دیوانه ی من از شب و آغوش بگو
عشق ای نامه ی سر بسته ی خاموش ، بگو
قند هر روز من امشب ، عسل ناب شدی
شب پر طول و طویلی ست ، به یلدا نرسید
مست و محزون...
ما پیر بودیم، در دلِ کارهای بیپایان
پیرِ یک جانشینی، غمها و بیخبران
پیرِ شادی نکردن، بیوقفه در سفر
و در سکوتِ شبها، در دلِ خود خزان
ما بیزمانی پیر بودیم، نه با سالها
که در راهِ بیپایانِ کار گم کردهایم جوان
فرصت نداشتیم حتی بایستیم و فریاد زنیم
در...
بی تو آینهی چشمانم،
بغضِ سکوت را،
مات میکند...
بی تو سبزدشتِ وجودم،
پر از بهانه میشود...
بی تو صحرای دلم،
خونبار است،
از نمِ چشمانم...
نه...
بی تو،
بهار هم،
اینجا،
نمیخندد!
❉᭄͜͡بهار عمرم بے تو خزاט گشت …
༺ با و؋ـا زیاב בیـבم
اما هیچ کس ماבر نبوב
╰⊱♥⊱╮ღ꧁ چشماט آبے تو בریاے من است
خیرـہ شو بـہ من آرزوے غرق شـבט בارم..
مثل قاصدک ،
که در گیر باد است
مثل بادباکی که در هوا معلق مانده
یا.....
مثل یک راز که در گوش دیوار است
هجرت از چشمان
تو کوچ می کند
با یه چشمک میبری، دین و ایمان مرا....
انتظارت چیست، مرا باز مسلمان دانی...
امشب که میان چشم من بارانیست...
آیا نم باران زده بر خاطر تو...
وقتی که زد به سینه ی من ماه دستِ رد
با چشم های غرق تمنّا گریستم
رفتنت
آغاز ویران شدن قلبی بود
که همیشه از هراس نبودنت می لرزید
بیا و فاصله را بردار
که من هرگز
لحظه های بی تو بودن را
نخواهم بخشید
عشق را ازباران باید آموخت وقتی دلتنگ می شود می آید
وقتی بغض می کند و دلش می گیرد باز می آید
وقتی دلش هوایت را می کند باز می اید
از ذره ذره گوارای وجودش میگزرد یک دنیا می بارد
چون میداند عشق تاوان دارد
و باران تاوان دوست...
در این هوای هیچکس
نبضم برگ خشکیده ای است
در دستان باد
با سینه ای
پر از نوحه های قدیمی
که تو را صدا می زند