متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
تو دیدی که: به قلبم درد، جاریست
همان دردی؛ که تب می کرد، جاریست
نخواندی حسّ پردردِ دلم را
هنوز آن التهاب سرد، جاریست
خدایا نگاش کن چجوری میادش.
منو کشته اون صورت ناز و ماهش.
نمیدونه انگار دلم بد میخوادش.
تا هر جا که باشه با چشمام میپامش.
نمیدونه چشماش عجب حالی داره.
صداش جنس ارامش خاصی داره.
نگاش وای نگو دل واسش پاره پاره.
تو چشمای نازش چه دنیایی داره.
خدایا نگاش...
و من دوباره جوانه بزنم...
در خاکِ نگاهت
که هر صبح، خورشید از آن سر برمیآورد
و پرندههای شوق،
بر شاخههای دلم
آواز برگشتنت را میخوانند...
کاش دستهای تو
فصلِ سرد تنهاییام را
گرم کنند
و لحظههام
چون شکوفههای نارنج،
لبریز از تو شوند...
بگذار در امتداد نامت
قدم بزنم...
چنان بی قرار تو هستم که باز، قرار تو دارد دل و دیده ام،
به شبهای بارانی نو بهار، به باران ترین شیوه باریده ام،
چقدر بی قرار و دلتنگ توام،
یکایک همه کوچه ها شاهدند، پی تو اگر دربه در گشته ام،
تو جان و جهانم شدی! بی گمان،...
یک شب بیا تا بنگری
این قلب بیتاب مرا
حال مرا؛ احساس دل
چشمان بیخواب مرا
درونم پر ز دلتنگی ایست، ولی چشمم نمی بارد.
برگه در برگه
محبّت
رخنه کرد
در دلِ گلبرگِ قرطاسِ دلم
گوییا دیدارِ روی ماهِ یار
چون سهیلی بینشان، نایاب شد
ذرّه ذرّه، شورشِ موجِ دلم
بس که رویش را ندیده، آب شد
پرندهای که از آنسوی میله میترسید
برای با تو پریدن دلیرتر شده است
قدم به سینهی سوزان من گذاشتهای
دوباره گوشهی چشم کویر، تر شده است
حالا که اردیبهشت
از دست زنبقها افتاد
تو با قدمهایت
خواب پروانه ها را
بهم نریز
شاید در گوشه ای از این بهار
سهم من از تو
همان برکه ی خمار آلود باشد...
چه دردهایی که در نبودنت، به جان خریدم.
وقتی که ازچشای تودورباشم نازنین ترجیح میدم بمیرم یاکورباشم نازنین مگه میشه عزیزم ازدیدن توگذشت نذاربیشتربمونم اسیرغصه واشک
مثل سابق پیشِ چشمانم نداری جایگاه...
از خدا خواستم تو را هر طور شده از نو به من قسمت کند...
اگه زندگیم یه کتاب بود،
صفحهی تو
گوشهای خمیده داشت:)
چشمتان بادا برای خوب دیدن، پُرسو
حسّتان بادا به شعرِ ناببودن، دلجو
دیدن چشمان تو، آغاز رنج دل بود.
چقدر لبریز بود از تنهایی فال قهوه ام.
در پارادوکسی جنونآمیز،
دل پُراحساسم،
سوختن و ساختن را،
بینهایت،
دوست دارد...
در بیابان عشق؛
و سرابی پُرپیچ،
این دل دیوانه،
در تناقضیست بیپایان:
حیران؛
ویران؛
امّا،
همچنان امّیدوار؛
همچنان است شادان!
میانِ مرگی ، به نامِ دلتنگی ، نفس می کشم.
ازهرم عشق چیز زیادی نمانده است
جزاینکه روی شیشه دل "ها" گذاشته