100 متن کوتاه مست ۱۴۰۴ جدید 2025

رنگ مشکی زودتر از شراب مست می کند
اگر
چشمان تو باشد...

انقدر می🥃🍾🍷 بزنم تا اجل آید به سرم 💔🥹

رقص کنان🕺💃🤸‍♀️
عاقبت مست به دیدار خدا خواهم رفت⚰️⚰️😢💔💔🥀🥀🖤🖤

تقصیر خود حضرت حق است که مستیم
طراحی چشم عسلی،ایده ی او بود!

من مستم و این مستی من
مستی می نیست
چون یاد جمال تو کنم،
مست شوم من،،،

️️️

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هشیاری غصهٔ هرچیز خوریم

چون مست شویم هرچه بادا بادا

با یک فنجان چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد،باشد.

ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست
یا که من مست و خرابم یا که سازت ساز نیست

در عشق باید
درد دوری کشید
غم یار خورد
ترس رقیب داشت
و زیر بار این همه له شد،
خوشه ی دست نخورده ی انگور زیباست
اما مست نمی کند.

با آنکه نان برکت است
تو اما برایم ، شراب باش ..
بگذار با تو مست شوم
تا از تو سیر .

با فنجانی چای هم می توان مَست شد
اگر اویی که باید باشد، باشد

امشب این کافه
مست تر از من است
روى تمام صندلى ها
تو نشسته اى

شاهی که بر رعیت خود می کند ستم
مستی بُود که می کند از ران خود کباب
.

پناه مى برم به خیال از شرِّ حقیقت...
بیا باران بزنیم و مست بشیم...

نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست

چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست

مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست

مست رود نگار من در بر و در کنار من
هیچ مگو که یار من با کرمست و با وفا

بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست

دیگران از ساغر و ساقی و ما از یاد دوست

با این شراب ها

مست نمی شوم دیگر

باید دوباره سراغ چشم های

تو بیای‍م!

پیمانه را به دست اجل
بسپرو برو
ای زندگی شراب تو مستم نمی کند

حافظا تلخی شراب را به جان خریدی ؟
تا مست اوباشی
نه شیدای هر رهگذری ….
مست بودنت ادیب ،ادیبان عالمی دارد..

نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود

بنازم چشم مستت را که سرمست‌ جهانم کرد...

همرنگ سپیده و سپیدار شوید
مشتاق سلام و مست دیدار شوید

روشن شده چشم آسمان صبح بخیر
در میزند آفتاب بیدار شوید

عاشقم دیوانه ام،مست و مدهوش و خراب
من به این دیوانگی جانانه مینازم چه باک

طعم تند می شیراز
مرا مست نکرد!
چای خوش عطر گل افشان تو
دلچسب تر است...

میترسم از آن چشم سیه مست که آخر

از ره ببرد صائب سجاده نشین را

چشمان تو شراب است

و من مست آن چشمانت

یارم به یک لا پیرهن / خوابیده زیر نسترن/ ترسم که بوی نسترن / مست است و هوشیارش کند...

راه
مست بود
هر چه که می رفتیم
ما را به جای دیگری می برد

دلتنگی
خوشه انگور سیاه است
لگدکوبش کن
لگدکوبش کن
بگذار ساعتی
سربسته بماند
مستت می کند اندوه

من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر
ما دوتا تا به ابد دشمن هم می‌مانیم

عشق یعنی
در میان صد
هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت
ناگه مست و
مدهوشت کند.

️️️

در ساغر تو چیست که با جرعه نخست ،
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی؟

اول صبح
فدای تو شدن را عشق است ...
غزلی ناب برای تو شدن را عشق است ...!
خواب ‌آلوده‌ام و مَنگ و خمارم ، امّا
مست درحال و‌ هوای تو شدن راعشق است ...!


‍
️️️

ما مست نمیکنیم ک حالمون خوب بشه مست میکنیم ک یادمون بره حالمون بده

ناگهان ماسک برانداخته ای یعنی چه؟/ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟

زن موسیقی ست...
نُت به نُت عشق...
سمفونی آرامی که
همه ی تو را می بَرد ...
تا مرز بوسه و آغوش...
جایی که با هر دوستت دارم...
مست می شوی...
رها...
میان زمین و آسمان ها...

"صبح" یعنی من پابرهنه
بدوم تا وعدگاه عشق
تو انیسِ غنچه های گل سرخ
شوی و من مست و بیقرار
عطرِنفسهایت را یکجا سربکشم.

مرا به بزم عاشقانه ات ببر
در این شبی که ماه
با نگاه هر ستاره
جرعه جرعه مست می شود...
پیاله ام شکسته است
تو از شراب چشم خود
دو جرعه قرض می دهی؟

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی
گیسویت

گر نیم شبی مست در آغوش من افتد

چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد

آنک بی باده کند جان مرا مست کجاست

وقتی برسی تو اوج اعجاز اینجاست
دریای غزل سواحل ناز اینجاست

از بودن بین بازوانت مستم
یعنی که همیشه شوق پرواز اینجاست

بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی

مستِ بویِ عشقِ قلابی شدم
تا در آخر مرده ای ماند از تنم
تو دگر از عاشقی اَت دم نزن!
که تماما مرثیه و ماتم اَم
ردِ چشمم را بگیر و تو ببین
این منم یا اینکه تندیسِ غمم؟!
شیما رحمانی

منم آن مست و پریشان نگاهت
که دلم تو و احساسِ
تو را می‌خواهد...️

نام تو مرا همیشه مست می‌کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب

مست عشق تو ام جانا

در سر هوس عشق تو دارم همه روز
در عشق تو مست و بیقرارم همه روز


️️️

لحظه

لمس

نگاهت ...

مست_و_ویران_میشوم

تو بیا ...
مست در آغوش من و
دل خوش دار ...

مستیَ ت با بغلت
هر دو گناهش با من ...!!
‍ ‍ ‍

مست و خرامان میرود در دل خیال یار من

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه‌ام، مستم

باز می‌لرزد، دلم، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های! دل

ای نخورده مست

لحظه دیدار نزدیک است