متن عشق دردناک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق دردناک
به سبب تو،
در باغهای شکفتهی بهار،
عطر گلها چونان زخمی کهنه،
در من میخروشد و دلم را میآزارد.
چهرهات از خاطر رفته،
دیگر دستیات را در یاد ندارم؛
و لبانت…
آیا هنوز بوسهشان را بر لبان من میتوان سراغ گرفت؟
به سبب تو،
مفتون تندیسهای سپید پارکها شدهام؛
آن...
تو را من دوست می دارم
ولی جانا نمی دانی
شدی دنیای من دیگر
چرا با من نمی مانی؟!
نوشتم بر تنِ لاله
که خون شد این دلِ تنگم
گل لاله به غصه گفت:
که من خونین دلم چون تو
قسم
بر زخمه ی چَنگ و
قسم بر ساغر و...
تو همان لبخند شیرین،
وسط بغض های سنگین منی.
پنهان شده در سینه ی من درد عجیبی.
جز چشم سیاه تو مرا نیز نباشد طبیبی.
قاتل جان من شده
خاطره های چشم تو.
خداحافظ؛ تو ای یاری؛ که از دردم، خبر داری،
میانِ بغضها و، گریههای شامِ پایانی!
دل داده ام به چشمی و دلدار نیستی
آتش زدی به جان و خبر دار نیستی
در خواب هم کنار تو آرام میشوم
اما چه سود ؟ خواب من ، بیدار نیستی
من یه تجربه دارم
اینکه هیچوقت نمیشه عشق اول رو فراموش کرد و از یاد برد
عشق اول و رابطه عاطفی اول مثل خون توی رگ هات جریان داره
هرچیزی ببینی که تورو به یاد اون بندازه حالت بد میشه
پس باید سعی کنی خودتو یه جا سرگرم کنی
تا...
به تلخی میکند پاگیر با چشمان بس گیرا
چنین است عهد مهرویان شراب تلخ،شِکر گیرا
به انی میکشد لشکر , یمین مژگان یسار ابرو
به گرداگرد آن خندق زنخدان میکند گیرا
به گیسو صد کماندار و هدف چشمان رودرو
قراول دار فوج اش را نگاه سرد و بس گیرا
سپر...
میزنی تیرِ جفا، بر قلبِ من؛
باز هم میخواهمت؛ نامهربان!
دیدن چشمان تو، آغاز رنج دل بود.
چه پارادوکس غریبیست عشق!
میپژمراند؛
میسوزاند؛
نابود میکند؛
و باز،
زندگی میبخشد!
عشق تو دردیست بی درمان، گرفتارش منم.
فـــــکر تــــــــو...
قشنگترین گرفتاریه دل بود.
زده بر پای دل، زنجیرِچون وچند، دستِ عقل
اگر عاقل شدن این است، پس دیوانگی بهتر.
می خواهم فریاد بکشم اما بر سر چه کسی...
تو؟
هرگز...
می خواهم نفرین کنم چه کسی را...
تو؟
هرگز...
می خواهم یک دل سیر گریه کنم برای چه کسی...
به غیر از تو؟
هرگز...
و می خواهم بمیرم برای چه کسی...
باز هم به غیر از تو؟
هرگز...
آری...
دستِ عاشق را گُلم، پروایِ مُشتی خار نیست
برگِ نرمت خونِ من را ناجوانمردانه ریخت
چند بار؟
با من بگو
از چشمهایم
چند بار دیگر باید سقوط کنم
تا از دست بدهد دنیا
اندوهش را؟
ظلم نباشد ز تو من دورم و درگیر توام...
درد و درمانم یکیست ـ..
آن هم سیه چشمان توست...